نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استادیار علوم سیاسی دانشگاه تهران
2 کارشناس ارشد علوم سیاسی دانشگاه تهران
چکیده
منازعات نامتقارن یکی از تحولات برآمده از دوران گذار است که ابعـاد آن در مقایسـه بـا جنـگهـای
سنتّی به مراتب پیچیده تر است. دفع و پاسخگویی به این نوع خشونت، در گرو فراتر رفتن از روشهـای
سـنتی )جنـگ و بازدارنـدگی( بـوده و روشهـای نظـامی بایسـتی در کنـار تـلاش بـرای حـذف عوامـل
ریشهای، ایجاد سازوکارهای حقوقی و گسترش همکاریهای بینالمللی به صورت مکمل بـه کـار رود.
هدف اصلی این مقاله بررسی ماهیت و ابعـاد تعارضـات نامتقـارن بـه مثابـه گونـهای از خشـونت سیاسـی
است. پرسش اصلی این است که ابعاد و مؤلفههـای خشـونت سیاسـی در چـارچوب منازعـات نامتقـارن
کداماند و پاسخگویی به این دسته از تعارضات، نیازمند کدام سازوکارها است؟ این نوشتار تـلاش دارد
تا از چشماندازی کلان؛ ماهیت و هویت منازعات نامتقارن مورد بررسی قرار گیرد و از حیث راه حـل هـا
)برخلاف نگرشهای تقلیلگرایانه( سعی بر آن است تا با تبیین روندها و نیز عوامل مؤثر در شکل گیری منازعـات نامتقـارن، گونـه شناسـی آنهـا و نیـز پرهیـز از تجـویز راه حـلهـای یـکسـویه، مجموعــهای از
راهکارهایی ارائه شود تا در کنار یکدیگر بتوانند آثار این منازعات را کاهش دهند
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Asymmetric Conflicts as Defensive Puzzle for the Future of the International System: Understanding Context and Dimensions
نویسندگان [English]
- Ali Ashraf Nazari 1
- Aboozar Behzadi 2
1
2
چکیده [English]
Asymmetric conflicts can be described as changes in the passage of time
which are way different with traditional wars. this paper reviews the nature
and extent of asymmetric conflicts such as political violence. The key
question is:to what extent political violence can be seen in the context of
asymmetric conflicts, and what mechanisms are needed to address these
conflicts? Far from a reductionist attitude,a set of solutions proposed in
order to reduce these conflicts
کلیدواژهها [English]
- asymmetric conflicts
- Terrorism
- defense dilemma
- Identity
- International System
مقدمه
پایان نظام دو قطبی به مثابه بستر تحولات جنگ سرد؛ بـا تغییـرات عمـدهای درفرآینـدها و رونـدهای
سیستمی همراه بوده است. به عبارت دیگر، پایان نظام دوقطبی و عدم جـایگزینی نظـامی مشـخص بـا
کارکردهای خاص، موجب شده است تا نظم درونسیستمی شکل نگیرد و حرکـت نظـام بـینالملـل
در مسیری قرار گیرد که از آن به دورهی گذار 1یاد میشود. در این حالت سازوکارهای معطـوف بـه
نظمبخشی و ساماندهی الگوها و قواعد رفتاری نتوانستهاند کارویژههای خـود را ایفـا کننـد. بنـابراین،
تفاوت عمدهی دوران گذار با دوران استقرار نظم سیستمی، در عدم تابعیـت کـنشگـران از قواعـدی
خاص است. )قاسمی، :1384فصل اول؛.( Bridges,1997
در این راستا، تلاش برای ایجاد بنیانهـای جدیـد رفتـاری، بـا برخـی چـالشهـای ارزشـی ــ
فرهنگی، اقتصادی و سیاسی- که در تعارض با الگوها و هنجارهای برآمده از نظم موجـود قـرار
میگیرد- همراه خواهد شد. از اینرو، برخی از کنشگران در برابر قواعد و الگوهای برآمده از
نظم جدید بینالمللی مقاومت کرده و از آنجا که توان مقابله با مؤسسان نظم جدیـد را ندارنـد،
پیگیری استراتژی نبرد نامتقارن 2به شاخصهی اصلی کنش و واکـنشهـای خشـونتبـار سیاسـی
تبدیل میشود. کشورها، گروههای شبهنظامی و تروریسـتهـا فرصـت جدیـد و مهمـی را بـرای
شکل دادن به پیامدهای سیاسی منازعات مییابند و الگوهای جنگ کلاسیک نمیتوانند هماننـد
گذشته ابزار مفیدی به شمار روند) .(Kay, 2005:c7در این شرایط، نبرد نامتقارن بـه الگـوی غالـب
رفتاری تبدیل شده و فرصتها و هزینههایی را برای طرفین درگیری ایجاد میکند.
واقعیت این است که خشونت و افـراطگرایـی سیاسـی بـهعنـوان یکـی از پدیـدههـای رایـج
سیاسـی در بسـیاری از کشـورهای جهـان اسـت. پدیـدههـایی مثـل آشـوب، تظـاهرات، طغیـان
اجتماعی، خشونت سیاسی، انقلاب، افراطگرایی سیاسـی، نژادپرسـتی، نسـلکشـی و تروریسـم،
همواره موجی از نگرانـی و وحشـت را در میـان شـهروندان و دولـتهـا ایجـاد کـردهانـد. نـرخ
سالانهی وقوع اقدامات خشونتبار یا تروریستی بین 580تا 600مورد در نوسان بوده اسـت کـه
حدوداً به رقم دو عملیات در هر روز میرسد)بورینه،.(1382
دلایل و شواهدی روشن و گسترده وجود دارد کـه نشـان مـیدهـد کـه خشـونت و منازعـه،
پدیدهای فراگیر و گریزناپذیر در ساختار دولـت- ملـتهـا و جوامـع مختلـف اسـت. پاکسـازی
1. Transition Period
2. Asymmetrical Conflicts
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 77
قومی 1رخدادی استثنایی نیست که فقط در یوگسلاوی و آلمان عصـر رایـش سـوم اتفـاق افتـد،
بلکه بخشی از فرآیندهای عادی است که ممکن است در آینده در مناطق دیگری از جهـان رخ
دهـد. »لـری ری« 2بـا تأکیـد بـر اهمیـت ایـدئولوژیهـا و منـافع سیاسـی اسـتدلال مـیکنـد کـه
»ناسیونالیسم خشن« 3میتواند در هنگامهی بحران به آسـانی تجهیـز شـود؛ وحشـت از نـابودی و
همراه کردن دیگران با خود و از میان بردن زندگی خود و دیگران، ترس از مرگ و تخریب بـا
وعدهی نهایی دستیابی به شادکامی، هر لحظه تمدن را تهدید مـیکنـد. بـه عنـوان مثـال، روانـدا
اغلب به عنوان نمونهای گویا برای درک ابعاد چنین هراسی مطرح می شود؛ زیـرا ظـرف مـدت
سه ماه 800000تا 1000000نفر »توتسی« 4به دست اکثریت »هوتو« 5کشته شـدند) :Stone, 2004
.(48- 49امکان بروز خشونت و گسترش آن، صلح و امنیت عمومی را به خطر مـیانـدازد و ایـن
ضرورت احساس میشود که با فهم ریشهها و علل منازعات خشـونتبـار گـام نخسـت را بـرای
مواجههی فعالانه و مؤثر با آن و جستجوی سازوکارهای حل منازعات و ایجاد آرامش برداشت
) .(Earl, 2004: 1پیامدهای اعمال خشونت نظیر مرگ، ضرب و جرح، ترس و نفرت نهادینه شده،
آواره شدن مردم و تخریب اموال، آن قدر گسترده است که نمیتوان از آن غافل شد.
نوشتار حاضر با تمرکز بر بحث منازعات نامتقارن به مثابه نوع جدیـدی از خشـونت سیاسـی
سعی در پاسخگویی به این پرسش خواهد داشت که در شرایط فعلی- که نظام بینالملـل دروان
گذار را پشت سر میگذارد - پاسخگویی به این دسـته از تعارضـات چـه الزامـاتی را مـیطلبـد؟
پژوهش حاضر مبتنی بر چند مفروض است:
-1با پایان یافتن جنگ سرد و عدم شکلگیری نظمـی جدیـد، نظـام بـینالملـل بـا الگوهـا و
قواعد متفاوتی از منازعه و خشونت سیاسی در قالب نبرد نامتقارن مواجه شده است.
-2در نگاه نخست، چنین به نظر میرسد که منازعات نامتقارن، خشـونت را متوجـه قـدرتهـای
بزرگ ساخته است، اما با گسترده شدن دامنهی این اقدامات و در نتیجـهی آن، گسـترش بحـرانهـا و
مداخلهجوییهای بیگانگان در جوامع دیگر، اثرات زیانبار آن متوجه همهی جوامع خواهد بود.6
1. Ethnic Cleansing
2. Larry Ray
3. Violent Nationalism
4. Tutsi
5. Hutu
.6بهرهگیری از الگوهایی نظیر ترور نخبگان هستهای و مداخلهجویی ایالات متحده در امور داخلی ایران از
طریق به راه انداختن منازعات نیابتی، جلوههای بارزی از چنین مخاطراتی است.
78فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
-3شناخت و کنترل منازعات نامتقارن به واسطهی ماهیت سیال، پیچیده و فراگیر آن نیازمند
مجموعه به همپیوستهای از راهحلهاست.
با تکیه بر محورهای مورد اشاره، ادعای این مقاله به مثابه یک فرضیه آن است که »ماهیت و
ابعاد جنگهای نامتقارن به مثابه نوعی از خشونت سیاسی نشانگر آن است که دفع و پاسخگویی
به آنها در گرو فراتررفتن از روشهای سنتّی )جنگ و بازدارندگی( بوده و در کنار تلاش بـرای
حذف عوامل ریشهای، ایجاد سازوکارهای جدید حقوقی و گسترش همکاریهای بینالمللی بـه
صورت مکمل ضرورت دارد«. بررسی ادبیات پژوهش، عطف نظـر بـه برداشـتهـا و تصـورات
کنشگران از خشونت، پرداختن به ماهیت، ابعاد و گونـههـای تعارضـات نامتقـارن و در نهایـت
طرح آن به مثابه یک معمای دفاعی، مهمترین بخشهای این نوشتار است.
الف( پیشینه و ادبیات پژوهش
درک تفاوتهای کلی پژوهش حاضر با سایر پژوهشهایی که در حوزهی خشونت سیاسـی بـه
طور عام و منازعات نامتقارن به طور خاص صـورت پذیرفتـه اسـت نیازمنـد نگـاهی مختصـر بـه
محتوای آثار موجود و بیان نقاط قوت و ضعف آنهاست. البته نکتهی قابل تأمل این است که بـا
وجود پژوهشهای انجام شده به زبـان انگلیسـی، مقـالات انـدکی بـه زبـان فارسـی در حـوزهی
منازعات نامتقارن نگاشته شده است. با نگاهی گذرا به ادبیات موجود پیرامـون بحـث منازعـات
نامتقارن، چند دسته از آثار را میتوان از یکدیگر تفکیک کرد:
* نخستین دسته؛ آثاری هستند که گرچه منازعات نامتقارن را محور بحث و مطالعـهی خـود قـرار
دادهاند، اما با محدود کردن بررسی خود به منطقه یا ناحیهای خاص تنها به ریشـههـا، رونـدها و نتـایج
ایـن پدیـده در محـدودهای خـاص اشـاره کـردهانـد)Cordesman, 2008؛ Lavoy,2008؛Evans,2005؛ Mc
.(Brewster,2009پیامد طبیعی این نوع مطالعه، غفلت از توجه بـه ماهیـت منازعـات نامتقـارن بـه عنـوان
پدیدهای کلان است که تقریباً امنیت تمامی جوامع را در دوران گـذار نظـام بـینالملـل تحـتالشـعاع
قرار داده است.
* دومین دسته از ادبیات مرتبط با منازعات نامتقارن، مربوط به آثـاری اسـت کـه بـا نگـاهی
تقلیلگرایانه، پیامدهای این پدیده را صرفاً متوجه امنیت و منافع ایالات متحده کرده و بـا فـرض
نظام بینالملل به عنوان نظامی تکقطبـی تـلاش بـرای خـارج کـردن آمریکـا از ایـن جایگـاه را
(. نتیجهیRudger, 2008 ؛Thronton, 2007b ؛see: Barnett ,2003) هدف جنگجویان نامتقارن میدانند
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 79
طبیعی برداشت حاضر آن است که راهکارهای ارائه شده برای مواجهه با منازعـات نامتقـارن بـا
توجه به ویژگیهای ارزشی و نظامی خاص غرب و ایالات متحده ارائـه مـیشـود. همچنـین، بـا
وجود آنکه کشورهای در حال توسعه بعضاً خاستگاه این نوع از تحرکات بودهاند، با این حـال
این دسته از جوامع خود نیز از زیانها و پیامدهای این تحرکات مصون نمانده و در معرض آثـار
آن قرار دارند.
* تعداد زیادی از محققین انتشار مقاله »ایوان آرگین تافت« 1را در فصلنامهی امنیت بینالمللی
در سال 2001به عنوان نخستین اثر علمی میدانند که پدیدهی منازعات نامتقارن را بهطور خاص
مورد توجه قرار میدهد)نک: .(Arreguin- Toft,2001با وجود آنکه این اثر توانسته است ابعاد این
نوع از خشونتها را مورد بررسی قرار دهد، اما عدم اشاره به آینده و راهکارهایی که کشورهای
درگیر آن بتوانند با بهرهگیری از آنها آثار منازعات نامتقارن را کاهش دهند باعث شده است تا از
جامعیت آن کاسته شود. »شان کی« ) (2005نیز در کتاب »امنیت جهانی در قرن بیست و یکم« این
پدیده را چونان یکی از معضلات امنیتی قرن بیست و یکم مورد اشاره قرار میدهد، اما در ارائهی
راهکار نمیتواند مسیری مشخص را به صورت جامع ارائه دهد.
* چهارمین دسته از آثار موجود نیز با ضعفی کلی همراهاند؛ عدم اشاره به تقسـیمبنـدیهـا و
ماهیت دقیق منازعات نامتقارن. با این وجود، برخی نویسندگان هماننـد »دیویـد گـرنج« )(2000
سعی کردهاند روشها و ملاحظات جدیدی را در ارتباط با منازعات نامتقارن مـورد توجـه قـرار
دهند، اما در ماهیتشناسی و بررسی ابعاد این پدیده نتوانسـتهانـد خـود را از نگـاه یـک سـویهی
غربی برهانند. »راد ثورنتون« ) (2007نویسندهی دیگری است که در اثر تفصـیلی خـود پیرامـون
منازعات نامتقارن، ضمن پیروی از روش گرنج، به انـواع منازعـات نامتقـارن و ویژگـیهـای آن
اشارهای نکرده و تلاش داشته تـا در تبیـین آنهـا، نگـاهی یکسـاننگـر )عـدم تفـاوت در ماهیـت
متفاوت آنها( به تمامی آنها داشته باشد.
* در نهایت موضوعی که در ذیل بررسی ادبیات موجود بایستی به آن اشاره داشـت ارتبـاط
منازعات نامتقـارن بـا پدیـدهی جهـانیشـدن اسـت. دسـتهای از آثـار موجـود، ارتبـاط پدیـدهی
جهانیشدن و منازعات نامتقارن را آنچنان مهم ندانسته و یا آنکه اگر هم به آن اشاره شـده، نـه
همچون یک عامل مهم و بنیادین بلکه به مثابه پدیدهای حاشـیهای تلقـی شـده اسـت )Kay, 2005
؛ .(Thronton,2007بهطور نمونه، »هارتمن« ) (2005به پدیدهی جهانیشدن و ارتباط خـاص آن بـا
1. Ivan Arreguin – Toft
80فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
منازعات نامتقارن میپردازد، اما به واسطه جهتگیری خـاص و بررسـی موضـوع از چشـمانـداز
آمریکایی، پیامد پدیدهی منازعات نامتقارن را معطوف به ایالات متحـده دانسـته و معتقـد اسـت
که ایالات متحده نباید به فرآیند جهانیشدن به عنوان مقصر بنگرد، بلکه بایستی با تطابق خود با
ساختارهای اجباری این تهدیدات در حال ظهور، به مقابله با آنها بپردازد و برای کاهش آثار آن
بر امنیت ملّی اقدام کند.
با توجه به محورهای اشاره شده، این نوشتارسعی دارد تا:
* منازعات نامتقارن را به عنـوان یـک کلیـت و نـه معطـوف بـه منطقـهای خـاص در نظـر گیـرد.
بنابراین، تلاش خواهد شد تا از چشماندازی کلان، ماهیت و هویت منازعات نامتقـارن مـورد بررسـی
قرار گیرد؛
* برخلاف نگرشهای تقلیلگرایانه، آثار و پیامدهای این پدیده را صرفاً نباید متوجه ایالات
متحده یا کشوری خاص دانست، بلکه این پدیده در کل نظام بینالملل تأثیر گذاشته است؛
* با تبیین روندها و نیز عوامل مؤثر در شکلگیری منازعات نامتقارن، گونهشناسی آنها و نیز
پرهیز از تجویز راهحلهای یکسویه؛ تلاش دارد تا مجموعهای از راهکارها را ارائه دهـد تـا در
کنار یکدیگر بتوانند آثار این منازعات را کاهش دهند؛
* نقش پدیدهی جهانیشـدن را در شـکلگیـری منازعـات نامتقـارن بـه عنـوان یـک عامـل
تعیینکننده و همچنین عامل تسریعکننده مدنظر قرار دهد.
ب( ماهیت و ابعاد منازعات نامتقارن
-1مفاهیم
تغییرات سیستمی در نظام بینالمللی همواره با تغییرات ماهوی در مفاهیم )یا آن چه که تحول مفهومی1
نامیده میشود( همراه بوده است. به عبارت دیگر، با تغییر ماهیت و ساختار نظام، شاخصههای آن نیز به
عنوان اجزا و ساختار دچار دگرگونی میشوند. متناسب با این تغییرات، مفاهیم، معانی گذشتهی خود
را به دلیل تغییر در مصادیق از دست داده و معانی جدیدی به خود میگیرند.
گرچه خشونت و منازعهی نامتقارن پدیدهای جدید نیسـت، امـا کاربسـت آن بـه شـیوههـای
نوین، حکایت از تطّور معانی آن دارد. معنای عام آن - که بیشتر در دوران پیش از نظم کنـونی
مورد استفاده قرار میگرفته است- اشاره به منازعاتی دارد که در آن، منـابع طـرفین تخاصـم در
1. Coneptual Turn
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 81
اساس و در ضمن منازعه متفاوت است. با افـزایش اسـتفاده از واژه منازعـات نامتقـارن در یـک
دههی اخیر، دیدگاههای مختلفی در این زمینه در حوزههای نظـامی و محافـل دانشـگاهی شـکل
گرفته است. در بحث و کنکاش پیرامون ایـن مفهـوم، نویسـندگان حـوزهی نظـامی غالبـاً تمایـل
داشتهاند تا از واژهی عدم تقارن برای اشاره به ماهیـت غیرمسـتقیم راهبردهـایی بهـره گیرنـد کـه
کنشگران ضعیف 1بهکار بردهاند. در مقابل این جریان، نویسندگان و محافل دانشـگاهی از ایـن
عنوان بیشتر برای تبیین معمای موفقیت کنشگـران ضـعیف در منازعـات اسـتفاده کـردهانـد. در
پاسخ به این سؤال که چرا در اینگونه از منازعات، کنشگر ضعیف میتواند بـازیگر قدرتمنـد2
را مغلوب کند، تبیینهایی هنجاری ارائه میدهند. تعامل استراتژیک، ارادهی کنشگر ضعیفتر
برای تحمل هزینهها، حمایـت خـارجی از کـنشگـر ضـعیف، حساسـیتهـای کـنشگـر قـوی،
گسترش اهداف جنگی بازیگر قوی و پویاییهای درونگروهی کنشگران، از جمله مهـمتـرین
این پاسخها بوده است ) .(Schorfel & Pankratz,2009:193اما متناسب بـا مقتضـیات زمـانی و تغییـر
چارچوب کارکردی نظم، این مفهوم دارای ابعاد گستردهتری نسبت به قبل شده است. شـناخت
ماهیت متغیر منازعـات نامتقـارن و تامـل در گـزینش راههـایی بـرای کـاهش اثـرات و در نتیجـه
مواجهه با آنها نیازمند شناخت بنیانهـای تـاکتیکی ایـن دسـته از منازعـات اسـت کـه مـیتوانـد
زمینهساز موفقیت این نوع از منازعات شود. این بنیانها عبارتند از:
نخست- آموزش، تاکتیکهـا و نیـز فنـاوری اهمیـت بسـیاری دارنـد و در نتیجـه بـه قـدرت
کوچکتر برای غلبه بر قدرت بزرگتر اجازه عمل بیشتری میدهند؛
دوم- در صورتی که جنگجویان نامتقارن از فناوریهای جدید بهرهمند باشند با تکیه بر روشهای
نامتقارن، تعداد کم آنها میتواند در برابر برتری عددی کنشگر قوی مؤثر و کارآمد باشد؛
سوم- اگر کنشگر ضعیف در موضع تـدافعی قـرار گرفتـه باشـد )تحـت حملـه یـا اشـغال(
بهرهگیری از تاکتیکهای غیر مرسوم در نبردها همانند ضـربه ـ گریـز یـا نبردهـای گزینشـی-)(3
میتواند مؤثر باشد؛
1. Weak Actors
2. Strong Actors
: Selective Battles .3به نبردهایی اطلاق میشود که طی آن بازیگر ضعیف به خاطرهجمه و گستردگی
درصفوف کنشگر قوی تلاش میکند نبردها را به مناطق و بخشهای خاص با تعداد و گروهای اندکی
ازطرف مقابل بکشاند. در این شرایط هم ازحجم نبرد کاسته شده و هم امکان تخطی از قواعد حقوق
.(Schorfel,Cox and pankratz,.Op.cit.)مخاصمات بینالمللی کاسته میشود
82فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
چهارم- در شرایطی که قدرت ضعیفتر در موضع تهاجمی باشد بهرهگیری این کنشگر از
روشهای مغایر با حقوق بینالملل برای موفقیت نهایی در صورتی مـیتوانـد بـا کامیـابی همـراه
باشد که طرف قویتر خود را ملزم به رعایت قواعد حقوق بینالملل بداند. در ایـن حالـت، ایـن
کنشگران مزیتی را به دست میآورند که میتواند در وارد نمودن ضـربات اساسـی بـه دشـمن
کارساز باشد؛
پنجم- در نهایت اینکه مهمترین تاکتیک مـورد اسـتفاده در ایـنگونـه از منازعـات اثـرات
روانی است که خودبهخود به دشمن قویتر القا مـیشـود. ایـن امـر ناشـی از پیچیـدگی و ابهـام
تاکتیکی اینگونه از منازعات است که عملاً میتواند ابتکار عمل و تفکر برای سـناریوسـازی را
از طرف مقابل سلب کنـد. نـاتوانی اسـرائیل در تقابـل بـا تاکتیـکهـای حـزب ا... و گـروههـای
فلسطینی در این راستا قابل ارزیابی است ).(Barnet,2003:42
»کی« ) (2005در تعریـف منازعـات نامتقـارن، آن را ناشـی از یـک رابطـه مـیدانـد؛ رابطـه میـان
استراتژی و تاکتیک. از دید وی، تعـارض نامتقـارن، ابـزار یـا تـاکتیکی بـرای نیـل بـه یـک هـدف یـا
استراتژی است؛ چنانکه حمله به برجهای دوقلو در سـتپامبر 2001یـک عملیـات نامتقـارن بـود) :See
.(Kay, 2005: chapter 7در تعریفی مشابه، »ثورنتون« این نوع از منازعـات را مشـتمل بـر اسـتراتژیهـا و
تاکتیکهایی از جنگهای نامتعارف میدانـد کـه طـی آن طـرف ضـعیفتـر تـلاش مـیکنـد تـا بـا
بهرهگیری از راهبردهایی، نقایص کمی و کیفی خود را جبـران نمایـد) .(Thronton,op.cit:139بـرخلاف
جنگهای نامتقارن که طرفین از اقدامات نظامی و منابع مشـابهی برخـوردار بـوده و از تاکتیـکهـایی
بهره میگیرند که عمدتاً در اجرا و جزئیات دارای شباهتهای کلی هستند، منازعـات نامتقـارن الزامـاً
در پی به کارگیری نیروهای نظامی به این شکل نمیباشد).(Lavoy,2008:209
با در نظر داشتن این تعاریف، میتوان دو ویژگی کلّی برای این دسته از منازعـات برشـمرد:
یکی آنکه قواعد این منازعات غالباً خارج از هنجارهای بینالمللـی تعریـف مـیشـوند؛ بـه ایـن
معنی که بر خلاف نبردهای سنّتی و مرسوم در حوزهی روابط بینالمللی- که عمـدتاً رویـههـای
آن از پیش مشخص شده و سیر راهبردها و تاکتیکها قابل پیشبینـی هسـتند- ایـن منازعـات از
این اصول و قواعد پیروی نمیکنند. دومین ویژگی این دسته از منازعات آن است که کاربسـت
روشهای عادی جنگها نظیر بازدارندگی و قدرت نظامی به شیوهی سنّتی برای مواجهه با آنهـا
ناکارآمد است؛ این ناکارآمدی از آنجا ناشی میشود که معمولاً در شرایط عدم تقـارن، طـرف
ضعیفتر با این درک که چیزی برای از دست دادن نـدارد، ضـرورت توسـل بـه هـر اقـدامی را
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 83
برای خود محفوظ میداند. در این وضعیت، استفاده از بازدارندگی کلاسیک یا تجهیزات مدرن
نظامی نمیتواند مانعی در برابر منازعات نامتقارن باشد. تجربهی عملی ناکامی روسیه در چچـن،
یا بحرانهای دامنهدار در عراق و افغانستان، شاهد تجربی این بیان است.
برخی دیگر از تحلیلگران مسائل استراتژیک در تلاش برای تبیـین جنبـههـای مختلـف ایـن
دسته از نبردها بر وجود دو عنصر عدمقطعیت 1و پیشبینی ناپذیری 2در منازعات نامتقارن اشـاره
کـردهانـد کـه نقـش مهمـی در فهـم پیچیـدگی ایــنگونـه از منازعـات دارد. از نظـر ایـن افـراد،
عدمقطعیت ناشی از چند عاملاست:
* فقدان اطلاعات دربارهی مقاصد دشمن؛
* پیچیدگی در مسئلهی زمان، مکان و حتی برنامهریزی برای حمله؛
* تأثیرات و حتی وجود سلاحهای جدید و در نهایت توسعهی شـکلهـای نـوین نیروهـا. از
این نظر، با توجه به اینکه عدم قطعیت در این منازعات عنصری پیوسته است تقابل با آنها نیز در
گرو کاهش اثرات این عدمقطعیت است ).(Ancker & Burke, 2003:29-36
-2زمینهها و ریشههای بروز منازعات نامتقارن
در ریشهیابی پدیدهی منازعات نامتقارن برخی از ناظران تلاش داشتهاند تا ریشههای ایـن نـوع از
تحرکــات را هماننــد جنــگ متقــارن و مرســوم مــورد بررســی قــرار دهنــد؛ توجــه بــه عوامــل
روانشــناختی، زیســتی، محیطــی و نیــز پارامترهــای ایــدئولوژیک و عقیــدتی از آن جملــهانــد
) .(Hoffman,1999:11اگـر منازعـات نامتقـارن بـه عنـوان پدیـدهای مسـتقل و جدیـد و بـا مـاهیتی
متفاوت از گذشته مورد بررسی قرار گیـرد، مـیتـوان دلایـل و ریشـههـایی را بـرای آن در نظـر
گرفت که نسبت به عوامل ذکر شده از توانایی تبیینی بیشتری برخوردار باشند.
گسترش منازعات نامتقارن و تغییر ماهیت آن در نظم جدیـد نسـبت بـه گذشـته، نیازمنـد دو
جهت بوده است: جهت نخست به شرایط و وضعیت مساعد بینالمللی مربوط میشود؛ و جهـت
دوم به موقعیتها و امکاناتی اطلاق میگردد که میتوانند در تسـهیل فرآینـد عـدم تقـارن مـؤثر
باشند. آنچه که شرایط را برای گسترش پدیدهی منازعات نامتقارن فراهم آورده اسـت، ماهیـت
پراکنده قدرت در قرن 21میباشد. متناسب با تغییرات ساختاری آغـاز شـده در آخـرین دهـهی
1. Uncertainty
2. Unexpected
84فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
سدهی بیستم، گرچه روندهای نظام بینالمللی حاکی از حرکت به سمت نظام تک- چند قطبـی
بوده است، اما تکوین و تکامل این فرآینـد در دورهای صـورت مـیپـذیرد کـه از آن بـا عنـوان
دوران گذار نام میبرند. شرایط دوران گذار معمـولاً چـه در عرصـهی سیاسـت خـارجی و چـه
سیاست داخلی با الزامات خاصی همراه است. از بین رفتن یکبارهی ساختار گذشته باعث شده
و میشود تا ساختار جدید نتواند به طور کامل بدیلی برای آن باشد ) .(Bridges, 1997 :87لـذا در
این شرایط خلاء، میتوان انتظار گسترش گونهای از تحرکات گریز از مرکز، بـیثبـاتکننـده و
آشوبساز را داشت که مدیریت سیستم در این شرایط دشوار میشود.
همزمان با این عامل بنیادی، گسترش فرآیند جهانیشـدن، موقعیـتهـا و امکانـاتی را فـراهم
آورده اسـت کـه جنگجویـان نامتقـارن را بـیش از پـیش قدرتمنـدتر نمـوده اسـت. اگـر ماهیـت
منازعات نامتقارن به رابطهی قوی ـ ضعیف کنشگران میپردازد، اما فرآیند جهانیشـدن باعـث
شده است تا کنشگر ضعیف به امکاناتی دست یابد که به مدد آن بتواند تاکتیکهای نامتقـارن
خود را به طور بهینه به کار بندد. گسترش فناوری حمل و نقـل و تبـادل اطلاعـات )بـا گسـترش
اینترنت و تلفن همـراه(، آزادسـازی اقتصـاد جهـانی و در نتیجـه تسـهیل جریـان پـول، گسـترش
حمایتهای مالی از سوی منابع دولتی؛ شاخصهـایی هسـتند کـه مـیتواننـد اثرگـذاری فرآینـد
جهانیشدن را بر رشد و تغییـر ماهیـت منازعـات نامتقـارن نشـان دهنـد ).(Mackinlay,2002:21-23
مجموعهی این دو عامل )پراکندگی قدرت در دوران گـذار در آغـاز قـرن 21و جهـانیشـدن(
باعث شده است تا از یک سو با به چالش طلبیدهشدن کنشگری صرف دولـتهـا در عرصـهی
نظامی و از سوی دیگر گسترش شکافها میان جوامع و ارزشهای آنها، کنشگرانی به فعالیت
بپردازند که راهحلّ مشکلات و مسائل را در شرایط نامتقارن جستجو مینمایند.
با روشن شدن ابعاد و ماهیـت منازعـات نامتقـارن، اجرایـیسـازی ایـن دسـته از منازعـات را
میتوان در گونههای مختلف آن مورد بررسی قرار داد. نسلکشی، پاکسازی قومی، تروریسم،
آشوب و جنگهای چریکی از جمله مهمترین این منازعات هستند.
پ(گونهشناسی منازعات نامتقارن به مثابه خشونت سیاسی
-1نسلکشی و پاکسازی قومی
از نخستین و شاید رایجترین منازعات نامتقارن در عصر جدید، میتوان نسلکشی و پاکسـازی
قومی 1را مورد اشاره قرار داد. این دو دسته از تاکتیکهای نامتقارن- که در زمره روشهای بدوی
1. Gonocide and Ethnic Cleansing
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 85
جنگها نیز به شمار میروند- خارج از هنجارهای پذیرفته شده بینالمللی بوده و نتایج مهمی در
پی داشتهاند.
نسلکشی را به عنوان از بـین بـردن گروهـی از افـراد انسـانی بـه دلیـل زمینـههـای خـاص نـژادی،
مذهبی، ملیت یا قومیـت آنهـا تعریـف کـردهانـد. نگرانـی افکـار عمـومی جهـانی در مـورد پدیـدهی
نسلکشی از جنگ جهانی دوم و بهویژه بعد از کشـتار اقلیـتهـای قـومی و مـذهبی توسـط نـازیهـا
شدت گرفت. نتیجهی این نگرانی تصویب کنوانسیون بـینالمللـی ممانعـت و تنبیـه جـرایم مربـوط بـه
نسلکشی 1توسط مجمع عمومی در سـال 1948بـود. آنچـه کـه در ایـن کنوانسـیون از آن بـه عنـوان
نسلکشی نام برده شد شامل کشتار فیزیکی یا روحی، تحمیل شـرایط نامناسـب زنـدگی، تغییـر محـل
افراد و انتقال کودکان از یک گروه انسانی به گروه دیگر بوده است ).(Plano & Olton,1999:279
در کنار پدیدهی نسلکشی، میتوان از پـاکسـازی قـومی نیـز نـام بـرد. پـاکسـازی قـومی
همانند پدیدهی نسلکشی یک حرکت هدفمند و از پیش تعیین شده است. با این تفاوت کـه در
پاکسازی قومی، هدف بکارگیری زور یا تهدیـد علیـه گـروه یـا جمعیـت خـاص بـرای تـرک
سرزمین مشخص است ) .(Kay,2005:271با وجود تلاش نهادهای جامعهی جهانی برای برخورد با
اینگونه از پدیدهها؛ نسلکشی و پاکسازی قومی همواره بـه عنـوان مهـمتـرین تاکتیـکهـا در
منازعات نامتقارن باقی ماندهانـد. ایـن دو پدیـده از آنجـا کـه بـه دنبـال بهـرهگیـری هدفمنـد از
نیروهای نظامی یا دیگر اشکال خشونت بر علیه اشخاص غیر مسلح هسـتند در زمـرهی منازعـات
نامتقارن قرار میگیرند.
در ریشهیابی شرایط منتهی به این نوع از اقدامات، به عـواملی نظیرملّـیگرایـی یـا شوونیسـم،
بیگانهترسی، قوممحوری و حتی نقش مـذهب بـه عنـوان عامـل الهـامبخـش اشـاره شـده اسـت.
ملّیگرایی شکلگرفته پیرامون سنّتهای مذهبی و قبیلهای عامل مهمـی بـرای توسـل جسـتن بـه
نسلکشی و پاکسازی قومی بوده است. ناسیوناسیم به عنوان احساس یکتایی و تعلق به یکدیگر
در برابر سایر گروهها باعث میشود تا حس دفاع از سرزمین در برابر تهدیدات بسیار بارز شده و
نتیجهی آن دفاع از ملیت تحت هر شرایط است؛ چنانکه تبدیلشدن این پدیـده بـه شوونیسـم یـا
ملّیگرایی افراطی به مراتب با نتایج خطرناکتری میتواند همراه باشد. ملیگرایی در کنار آثار
مثبتی نظیر ایجاد یک هویت فرهنگی، در صورت همزمانی با پدیدهی افراط و عدم انعطـاف در
برابر فرآیندهای جهانی میتواند در سطح فراملی یا فروملی به کاهش نقش یـا حتـی اضـمحلال
1. International Convention on the Prevention and Punishment of the Crime Genocide
86فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
کشور منتهی شود که نتیجهی این موضوع نیز میتواند در گسترش تنشهای قـومی و در نهایـت
نسلکشی منعکس گـردد ) .(Blank,2003:41مجـاورت جغرافیـایی میـان قومیـتهـا و گـروههـای
مذهبی نیز میتواند بر احسـاس تهدیـد افـزوده و بـه مسـائلی نظیـر جنـبشهـای اسـتقلالطلبانـه،
منازعــات مــرزی و سیاســتهــایی هماننــد نســلکشــی و پــاکســازی قــومی منتهــی شــود
.(Brown,1997:194)
تنشهای مذهبی نیز گرچه به عنوان یک عامل مستقیم تلقی نمـیشـود، امـا درشـرایطی کـه
احساس تفاوت میان گروهها را بیش از پیش جلوهگر میسازد میتواند مهم تلقی گردد. در طول
زمان و در درون گروهها تمایل برای قربانیشدن و یا تفوق و برتری کشور، تنشهای عمدهای را
برای جوامع در ارتباط با محیط ایفا نموده است. در کنار این مسئله، تعمیق پدیدهی جهانیشدن و
در نتیجه گسترش فرآیند ارتباطات، زمینهای را مهیا ساخته است که در درون آن، شـرایط بـرای
معلق شدن فرهنگها، هویتها و حتی مذاهب تسهیل کـرده اسـت ) .(Brown, 1997:112یکـی از
نتایج طبیعی این شرایط، تلاش برای حفظ ثبات هویتی، فرهنگی و مذهبی در شرایط متغیر است
که به نوبه خود میتواند به کاربست تاکتیکهایی منجر شود که نسلکشی و پاکسازی قومی در
آن دسته جای میگیرند.
-2تروریسم
در منازعات نامتقارن، از پدیدهی تروریسم به عنوان مناقشهانگیزترین شکل خشـونت سیاسـی در
عصر نوین نام برده میشود و شاید بتوان علّت آن را هم در تعدد دست یازیدن بـه آن در آغـاز
هزارهی جدید میلادی دانست و هم، همزمانی و همراهی آن با فرآیند جهانیشدن. به هـر حـال،
تروریسم از جمله موضوعاتی است که نه صرفاً مربوط به کشوری خاص بوده و نه مـیتـوان بـه
آن از منظر روابط یک کشور با سایر کشورها نگریسـت. از ایـن جهـت اسـت کـه راهکارهـای
تقابل با آن نیز همانند سایر منازعات نامتقارن نیازمند مشارکت جمعی است.
»پلانو و اُلتون«، تروریسم را مجموعهای از اقدامات کنشگران غیردولتی یا دولتی مـیداننـد
که از روشهای توأم با خشونت برای رسیدن به اهداف سیاسی بهره میگیرنـد ) ,Plano & Olton
» .(1999 :201ریچ« آن را نوعی اعمال خشونت میدانـد کـه هـدف آن غیـر اخلاقـی جلـوهدادن
جامعه و دولت است. از نظر وی، اعمال و تحرکات تروریستی حاوی این نکته است کـه دولـت
توانایی حمایت از شهروندان خود را ندارد؛ به عبارتی، ایـن نـوع از خشـونت سیاسـی، اقتـدار و
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 87
حاکمیت را مورد تردید قرار میدهد ) .(Reich,1996:4با این حال ارائهی هر تعریفی از تروریسـم
بایستی چند محور را مدنظر داشته باشد:
* پدیدهی تروریسم میتواند شامل هـر سـازمان یـا گروهـی گـردد؛ بـه عبـارت دیگـر، هـم
کنشگران دولتی و هم کنشگران فراملّی یا فروملّی میتوانند کارگزار تروریسم باشند؛
* خشونت ابزار اصلی دستیازیدن به اقدامات تروریستی است؛ چراکه رعب و وحشـت بـه
عنوان ماهیت تروریسم نیازمند بهکارگیری خشونت است؛
* برخلاف پدیدههای دیگری نظیر شورشها یا جنگهای چریکی، تروریسم صرفاً اهـداف
دولتی یا رسمی را مورد هدف قرار نمیدهـد، زیـرا موفقیـت آن در گـرو وحشـت اسـت و ایـن
وحشت اگر به شهروندان و غیر نظامیان القاء شود میتواند اثرگذاری بیشتری داشته باشد.
بنـابراین بـا در نظـر داشـتن ایـن گـزارههـا، تعریـف »کـی«) (2005از تروریسـم را مـیتـوان قابـل
پذیرشتر دانست؛ چنانکه وی در تعریف تروریسم آن را تاکتیکی میداند که بـه منظـور رسـیدن بـه
اهداف سیاسی از خشونت بر ضد شهروندان بیگناه و ایجاد ترس استفاده میشود ).(Kay, 2005:227
پدیدهی تروریسم گرچه از نظر تاریخی نسبت به سایر منازعات نامتقارن بهویژه نسلکشـی و
پاکسازی قومی قدمت بیشتری ندارد با این حال روند رشد و تکوین آن نیز مراحل مختلفـی را
پیموده است. به عبارت دیگر، نمیتوان آن را صرفاً زاییدهی تحولات جدید دانست. این پدیـده
به موازات رشد و پیشرفت انسانی توانسته در هر دورهای خود را باز تولید کرده و از ایـن جهـت
نسبت به سایر پدیدهها هم دارای ابعاد گستردهتری است و هم آنکه تأثیرگذاری آن بـه مراتـب
بیشتر بوده است ).(Kay, 2005:228
-1-2علل و ریشههای تروریسم
بعد از حملات تروریستی 11سپتامبر 2001به شهرهای ایالات متحده، ادبیات تروریسم نسبت بـه
گذشته بیشتر مورد توجه محافل عمومی و دستگاههای سیاستگذاری کشورها بهویژه در غـرب
قرار گرفت. همزمان با گسترش این ادبیات، اسطورهها و نمادهایی نیز طراحـی شـد کـه در ایـن
میان القاعده و پیوندهای آن با طالبان افغانستان مهمترین وجـه نمایاننـدهی تروریسـم بـینالمللـی
معرفی شدند. در ریشهیابی پدیدهی تروریسم میتوان دو دسته از عوامل را از هم تفکیک کرد:
دستهی اول عواملی هستند که بهطور بنیادی میتوان از آنها به عنوان ریشههای تروریسم نـام
برد. به تعبیری دیگر، در هر دورهی زمانی تروریسم میتواند معلول این عوامل باشد.
88فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
دستهی دوم بیش از آنکه در زمرهی عوامل قرار گیرند متغیرهایی هستند که مـیتواننـد در
افزایش یا کاهش پیچیدگیها و ابعاد تروریسم اثرگذار باشند. در قالب دستهی نخست مـیتـوان
از پارامترهای ذیل نام برد:
* عوامل روانشناختی، بیولوژیک: برخی از تحلیلگران اعتقاد دارند که یکـی از مهـمتـرین
دلایل مبادرت به اعمال تروریستی، نارساییهای روانی بوده و این نارساییها نیز برآیندی است از
عـدم تعـادل شـیمیایی ترشـحات غـدد و فعالیـتهـای مغـزی. مشــکلات تربیتـی، خـانوادگی و
نارساییهای روانی در طول دوران طفولیت از دیگر عواملیاند که در ذیل دلایل روانشناختی به
آنها توجه میشود. این کنشهای روانشناختی به نوعی با عوامل بیولوژیک و وراثتی نیز در پیوند
قرار میگیرد؛ بهگونهای که در آثار »فروید«، »فروم« و »هورنـای« بـا احتسـاب عوامـل روانـی و
محیطی به عدم تأمین نیازهایی اشاره میشود که برآمده از غرایز انسانی است. این عوامل غریزی و
وراثتی اشخاص است که از یک سو با سرکوبشدن و نیز تحت تأثیر سایر عوامل واقع شدن از
سوی دیگر، بستر را برای اشکال مختلف خشونت از جمله تروریسم فراهم میآورد.
* عوامل عقیدتی یا ایدئولوژیک: به طورکلی تبیین ایدئولوژیک بر قدرت عقیده تکیه دارد.
هر ایدئولوژی و نظام عقیدتی تهدیداتی را بـرای خـود مشـخص مـیکنـد. طبقـهی سـرمایهداری
برای مارکیستها، اقلیتهای قومی برای فاشیستها و... منابعی هستند کـه مـیتواننـد زمینـهسـاز
اقدامات خشونتآمیز گردند.
* عوامل محیطی: سـومین دسـته از عوامـل سـببسـاز بـروز تروریسـم، پدیـدههـا و عوامـل
محیطیاند. این عوامل محیطـی خـود در دو قالـب ناخشـنودیهـا و نیـز فرهنـگ خشـونت قـرار
میگیرند. ناخشنودیها میتوانند بهصورت سیاسی، اقتصـادی و اجتمـاعی خـود را نشـان دهنـد؛
چنانکه توزیع نامناسب منابع در هر سه مقولهی فـوق مـیتوانـد جامعـه را متـأثر کـرده و از ایـن
جهت ناخشنودی را دامن زند. اصولاً همین توزیع نامناسب منابع )که باعث محرومیـت گروهـی
نسبت بـه گـروه دیگـر مـی شـود( مـیتوانـد زمینـهسـاز شـکلگیـری و یـا تشـدید ایـن دسـته از
خشونتهای سیاسی شود. جامعهی لبنان نمونهی بارز این رویداد است.
فرهنگ خشونت به عنوان قالب دوم از عوامل محیطی به شکلگیری خشـونتهـای مقطعـی
نمیپردازد بلکه این قالب عمدتاً به جوامعی اشاره دارد که سطح بالایی از خشونت سیاسی را در
طی دورهی طولانی تجربه مـیکننـد؛ بـهطـوریکـه خشـونت بـه هنجـار تبـدیل مـیشـود. لبنـان
دههی 1970و1980م. و نیز خشونتهای موجود در جامعهی ایرلند از دهه 1970تا 1980که بـه
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 89
بخشی از واقعیتهای این جوامع تبدیل شده بود نمونهای از تبلـور فرهنـگ خشـونت مـیباشـند
.(Hoffman, 1999:143)
* عوامل هویتی: عوامل هویتی یا قومی- ناسیونالیسـتی نیـز مـیتوانـد در اشـاعهی تروریسـم
مؤثر باشد. باید دانست که هویت قومی، هنگامی به اقدام و بسـیج سیاسـی تبـدیل مـیشـود کـه
گروه یا نظام سیاسی به شیوههای مختلف دست به تهدید یا ستم به وابستگان قومیتی خاص بزند.
ازسوی دیگر، هویت ملّی نیز چهبسا از درون کشور چندقومی تهدید شود. وجـود شـکافهـای
ریشهدار امکان انسجام نیازها، ارزشها و پیوندهای مشـترک ملّـی را نـداده و هـر گـروه قـومی،
هویت جمعی ویژهی خود را بر پایهی ارزشها و پیوندهای گروهی به جای پیوندهای ملّی پدید
میآورد )عبدااللهخانی، .(157 :1386نتیجهی این شرایط، بسط نارضایتیها و اقداماتی جهـت پیشـبرد
منافع به شیوههای غیرمتعارف است.
دستهی دوم از متغیرهای اثرگـذار در شـکلگیـری پدیـدهی تروریسـم تـا حـد بسـیاری زاییـدهی
تحولات جدید بهویژه از دههی 1990به بعد هستند. این دسته از متغیرها گرچه ممکن است به نـوعی
در قالب تقسیمبندیهای فوقالذکر قرار گیرند اما تأثیرات آنها متناسب با شـرایط زمـانی، بـهگونـهای
بوده که بررسی توأم با تفکیک آنها را اجتناب ناپذیر کرده است. جهانیشـدن هماننـد یـک فرآینـد،
تحولات عمدهای را پیـرو خـود بـر جـای گـذارده اسـت. متـأثرکـردن شـرایط سیاسـی، اقتصـادی و
فرهنگی چه در حوزهی امور بینالمللی و چه در حوزهی داخلی، لایـههـایی را بـه حرکـت در آورده
است که نتایج ناشی از این حرکت بعضاً بسترساز خشـونت سیاسـی شـده اسـت. ممنوعیـتزدایـی از
اقتصاد جهانی و تسهیل جریان پـول و سـلاح، نخسـتین عـاملی اسـت کـه توانسـته دسـت گـروههـای
تروریستی را در نیل به اهداف و ابزار گشـادهتـر نمایـد. رشـد فنـاوریهـای حمـل و نقـل در نتیجـهی
نیازهای برآمده از پیشرفت صنعت و جهانیشدن نیز بـر شـدت عملکـرد ایـن گـروههـا افـزوده اسـت
.(Mackinlay,2002:20)
با در نظر داشتن تمامی این اثرات جهانیشـدن، شـاید مهـمتـرین اثـر آن را در شـکلگیـری
پدیدهی تروریسم، بتوان دگرگونی در سنتها دانست. جهانیشدن به عنوان فرآیندی )که غرب
با تحولات تکنولوژیک خود آغازگر آن بوده( باعث شده است تا جلوههای فرهنگی مـدرن بـه
عنوان الگـوی کامـل و تمـامعیـار معرفـی گـردد. بـه طـور طبیعـی، ایـن الگوسـازی بـا واکـنش
بخشهایی از لایههای فرهنگ پیشامدرن یا سنتّی مواجه میگردد. در این شرایط، حفظ فرهنگ
سنتّی بسان یک اولویت، میتواند عاملی برای خشونت سیاسی باشد و از آنجا که کاربست ایـن
90فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
خشونت بهصورت برابـر و متقـارن غیـرممکـن جلـوه مـیکنـد لـذا تروریسـم و روی آوردن بـه
منازعات نامتقارن میتواند بدیلی برای آن باشد ).(Mackinlay,2002:19
در کنار تأثیرات جهانیشدن بر لایههای درون جوامع، دولتها نیز از اثرات آن برکنار نماندهانـد.
در این راستا، جهانیشدن با افزایش تقاضا از یک سو ظرفیت دولتها را در مواجهه با نیازهای انسانی و
تصویب قوانین حمایتی کاهش داده و از طرف دیگر با به حاشیهراندن برخی از کشورها، زمینه را برای
عملکرد و رشد تروریسم فراهم آورده است. مورد سومالی میتواند گویای این فرآیند باشد.
در مجموع، تروریسم یک پدیدهی سیاسی ـ اجتماعی، بنا به شـواهد عینـی و تـاریخی رو بـه
زوال نیست بلکه به نوعی در حال تکامل تدریجی است. این پدیده، اغلب ابزار گروهـایی قـرار
گرفته است که تقریباً ادراک نامناسب )یا به عبارت بهتر، درک کمتری( از آن دارند. شـاید در
نگاه این گروهها، تروریسم استفادهی عقلانی از ابزارهای غیرعقلانی برای جلب افکـار عمـومی
به سوی اهداف با ایجاد ترس و وحشت تعریف گردد ) .(Hoffman, 1999:141در مواجهـه بـا ایـن
خطـر، برخـی اعتقـاد دارنـد کـه مــیتـوان تروریسـم را بـا ابزارهـای نظـامی از میـان برداشــت.
ناکارآمدی این راهبرد امروزه در افغانستان و مقابله با القاعده خود را نمایان ساخته است.
متناسب با ماهیت متغّیر تروریسم، در نتیجهی فرآینـدهایی نظیـر جهـانیشـدن و نیـز الهـام بخشـی
آموزههای دینی؛ القاعده از سال 2005م. نیز با ایجـاد تغییراتـی در سـطوح رهبـری خـود و تقسـیم آن
بهصورت منطقهای، دامنهی حرکتی خود را تغییر داده است).( Statement:2005 9/11 Commission State
این گروه از دههی 1990میلادی رابطهی نزدیکی را با جنبش بنیادگرای طالبان برقـرار نمـوده اسـت؛
چنانکه بعد از تسلط طالبان بر افغانستان با تربیت هزاران جنگجـو، شـعباتی را نیـز در برخـی دیگـر از
کشورها نظیر مصر و پاکستان دایر ساخته است. شکلدهی به حرکات سازمان یافته با حمایتهای مالی
و نظامی و ضداطلاعات، مهمترین فعالیت این گروه محسوب میشود) .(Jenckins, 2003:6با این حـال،
باید توجه داشت که القاعده به عنوان یک گروه تروریستی بعد از حوادث 11سپتامبر و حملهی ایالات
متحده به افغانستان، نهتنها افول نکرده بلکه در مسیری متفاوت از گذشته قرار گرفته و دامنهی حوزهی
آن متوجه کشورهایی شده است که از لحاظ ساختار سیاسی با بیثباتی مواجهاند.
-3شورش
»پلانو و واولتون« از پدیـدهی شـورش 1بـه عنـوان یکـی دیگـر از اشـکال خشـونت سیاسـی نـام
میبرند؛ یعنی حرکتی بر علیه دولت مستقر، که از حیث دامنـه نمـیتوانـد بـا انقـلابهـا مقایسـه
1. Insurgency
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 91
گردد. شورش، برآمده از نیازهای یک گـروه یـا دسـته در یـک جامعـه اسـت و بـه ایـن خـاطر
مسئلهای داخلی برای کشورها محسوب میشود).(Plano & Olton,1999:209
»کی« ) (2005با بررسی ارتباط شورش با جنـگهـای داخلـی و نیـز پدیـدهی تروریسـم تعریـف
مناسبتری از ایـن پدیـده ارائـه مـیدهـد. از نظـر وی، شـورشهـا ابزارهـایی هسـتند کـه بـهوسـیلهی
جنـگجویـان پنهـان بـرای حملـه بـه اهـداف نظـامی در طـی یـک اشـغال بـهکـار گرفتـه مـیشـود
) .(Kay,2005:227بنابراین شـورشهـا در صـورتی در زمـرهی منازعـات نامتقـارن قـرار مـیگیرنـد کـه
نخست- حالت تاکتیکی داشته باشند و دوم- اقدامی نظامی باشـند کـه از سـوی یـک گـروه تحـت
اشغال و ضعیفتـر در محـیط جغرافیـایی خـود علیـه گـروه اشـغالگـر صـورت پـذیرد. در مجمـوع،
تجربهی معاصر بهویژه در کشورهایی که به اشغال نیروهای خارجی در آمدهانـد )هماننـد افغانسـتان و
عراق( نشانگر این امر بوده است که هدف شورشیان آن است تا از طریق ایجاد ترس، سـردرگمی و
نیز بینظمی، عدم توانایی حاکم یا حاکمان را در اداره سرزمین نشـان داده و از ایـن طریـق بتواننـد بـه
اهداف استراتژیک خود نائل آیند. در عین حال، این نکته باید اضافه شود که این شـورشهـا در نیـل
به اهداف، ممکن است به تحرکات تروریستی نیز مبادرت نمایند).(Kay, 2005:220
-4جنگهای چریکی
جنگهای نامنظّم یا چریکی 1گروهی دیگر از منازعات نامتقارن به شمار میروند. این شـکل از
خشونت سیاسی دارای سوابق تاریخی بوده و در رویدادهای متعددی بـه عنـوان تـاکتیکی بـرای
ایجاد اختلال در روند تصمیمگیری و نظامیگری طرف مقابل بکار میرفتـه اسـت. جنـگهـای
نامنظم یا چریکی در واقع پیکار گروه یا گروههایی کوچـک بـر علیـه نیروهـای مسـلّح متجـاوز
کشوری خاص است. ویژگی و شاخصـهی اصـلی ایـن دسـته از نبردهـا آن اسـت کـه نخسـت-
اهالی بومی ساکن در یک منطقه به عنوان نیروی چریکی فعالیت میکنند و دوم- ایـن اقـدامات
در اماکن غیرشهری صورت میگیرد و نمیتـوان نیروهـای چریکـی را از سـایر مـردم تمیـز داد
) .(Plano & Olton,1999:208به همین دلیل است که میتوان اینگونه از جنـگهـا را نیـز در ذیـل
منازعات نامتقارن مورد بررسی قرار داد.
موفقیت جنگهای چریکی به طور عمده به حمایـت افـراد محلـی از چریـکهـا در ارائـهی
کمکهای غذایی یا دادن پناهگاه و نیز جلوگیری از رسوخ اطلاعـات مربـوط بـه آنهـا بسـتگی
1. Guerrilla Warfares
92فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
دارد. این دسته از جنگها بیشتر در کشورهای جهان سوم، مرحلـهای از انقلابـات ایـدئولوژیک
سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی بر علیه نظم موجود بوده است).(Hoffman,1999:15
از لحاظ تاریخی این دسته از منازعات در طی جنگ دوم جهانی توسط مردم شوروی سـابق
علیه حکومت بکار گرفته شد و پس از آن در طول دوران جنگ سرد، نهضتهای آزادیبخش
با الهام از روشهای کمونیستی این روش را مورد استفاده قرار میدادند. کاربست ایـن روش در
جنگ ویتنام توسط ویتکنگها بر علیه نیروهای مسلّح منظّم جمهوری ویتنـام، ایـالات متحـده و
متحدان آنها به عنوان یکی از عوامل پیروزی آنها شناخته میشود)آمبروز،.(271-238 :1368
جنگهای چریکی بر خلاف سایر منازعات نامتقـارن؛ بـهویـژه تروریسـم، نسـلکشـی و نیـز
پاکسازی قومی )که بطور عمده با حساسیتهای زیادی از سوی جامعـهی بـینالمللـی و افکـار
عمومی جهانی دنبال میشود و تا حدی زاییدهی تحولات بینالمللی بعد از جنگ سرد هسـتند(،
دارای یک قدمت گسترده بوده و معمولاً در درون کشورهای جهان سـوم و رهـایییافتـه از بنـد
استعمار به عنوان پدیدهای مثبت نگریسته میشود. این نگاه ویژه بهطور عمـده ناشـی از مـواهبی
است که آثار این نوع از جنگها برای این دسته از کشورها در پی داشته است.
ت( منازعات نامتقارن؛ معمایی دفاعی برای آیندهی نظام بینالملل
تهدیدات یا خشونتهای سیاسی نامتقارن سبب شکلگیری وضعیتی شده اسـت کـه بنـا بـه نظـر
»کی« ) (2005میتوان از آن به عنوان »معمـای دفـاعی« 1نـام بـرد) .(Kay, 2005:235جلـوگیری از
گسترش این دسته از تهدیدات گرچه از حیث ماهیت دشوار بـهنظـر مـیرسـد، امـا غیـر ممکـن
نیست. منازعات نامتقارن نظیر تروریسم یا نسلکشی با احساسات بسیار عمیقی همراه هسـتند کـه
نمیتوان به آسانی آنها را کنترل و سپس از بین برد.
نکتهی قابل تأمل در برخورد با منازعات نامتقارن، ضرورت توجه به مرکز ثقل ایـن دسـته از
تهدیدات است. با این حال، هر راهبردی نیز که تاکنون سعی در مواجهه با این تهدیدات داشـته
است، به خاطر عدم توانایی در شناخت ماهیت مرکز ثقل این دسته از منازعات در عمل با چالش
مواجه شده و شاید به همین دلیل بتوان عدم تقارن این تهدیدات را ویژگی اصلی و ماهوی آنهـا
معرفی کرد. تلاش برای واکنش در برابر پدیدههایی چون تروریسم با بهرهگیری از قدرت نظامی
سنّتی به نوعی فراهمکردن شرایط مساعد برای اقدامات تروریستی محسوب میشود. در عین حال،
1. Defensive Dilemma
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 93
تسلیمشدن در برابر تقاضاهای تروریستها و عدم انجام اقداماتی مناسب نیز مـیتوانـد بـه نـوعی
دعوت از آنها برای ادامهی فعالیتهای مخرب محسوب گردد) .(Thornton, 2007: 6با این شرایط،
میتوان گفت که ایجاد توازن میان ابزارهای تدافعی و تهاجمی مدیریت چـالشهـای نامتقـارن،
مهمترین معضلی است که کشورها در قـرن بیسـت و یکـم در برخـورد بـا ایـن پدیـدههـا بـا آن
مواجهاند.
چالش دیگری که میتوان از آن نام بـرد بحـث پیرامـون حاکمیـت دولـتهاسـت. تردیـدی
نیست که رخداد این تهدیدات نامتقارن بهویژه نسلکشی، پـاکسـازی قـومی و آشـوبهـا، در
دورن چارچوبهی حاکمیتی یک کشور رخ میدهد و علیرغم آنکه حاکمیت هماننـد گذشـته
نمیتواند مدعی تصلّب بیچون و چرا بر یـک محـدودهی سـرزمینی و جمعیتـی باشـد، بـاز هـم
مانعی در برابر تلاشهای مستقیم برای جلوگیری از منازعات نامتقارن است.
با وجود این چالشها، حضور و اقدامات جامعهی بینالمللـی جهـت جلـوگیری از گسـترش
دامنهی بحران به عنوان پیششرط مواجهه، امری ضروری است. نگاهی دقیق به شهرها و نقـاطی
که منازعات نامتقارن در آنجا روی دادهاند این نکتـه را مـینمایانـد کـه ایـن دسـته از منازعـات
بهطور عمده در مکانهایی رشد و نمو یافتهاند که قدرتهـای بـزرگ در آن ناحیـه فاقـد منـافع
استراتژیک بودهاند. به عبارت دیگر، چشمانداز قدرتهای بزرگ )چه در دوران نظـم دوقطبـی
و چه بعد از پایان جنگ سرد( به برقراری نظم و جلوگیری از بیثباتی در مناطق و نواحی، بسـته
به منافع حاصل شده برای آنها، متفاوت بـوده اسـت) .(Arreguin – Tuft,2001:102عـلاوه بـر ایـن،
میتوان بـه بحـران در مـدیریت تهدیـدات نامتقـارن نیـز اشـاره داشـت، چنـانکـه سـازمانهـای
بینالمللی، نهادهای منطقهای و نیز کشورها اغلب بدون حمایت قدرتها و ترتیبات نهادی آنها،
فاقد ظرفیت لازم برای مدیریت جنگهای نامتقـارن بـودهانـد. ناکـارآمـدی ترتیبـات نهـادی در
آفریقا و نیز عدم توانایی اتحادیهی اروپا در حل بحرانهـای منطقـهای نمونـههـایی از ایـن مـدعا
محسوب میشوند.
برخی از ناظران مسائل بینالمللی با توجه به نمونههای عینی در مقابله با منازعات نامتقارن بـر
این اعتقادند که عدم تقارن این جنگها و تلاش گروههای ضعیفتر برای ضربه وارد کردن بـه
طرفهای مقابل، برای تغییر در راهبردها و اهداف کلان، باعث شده است تا در عمل دورنمـای
بهرهگیری از روشهای غیر خشونتآمیز برای مدیریت تهدیدات تاریـک بـه نظـر آیـد. از ایـن
جهت، بر این اعتقادند که ضرورت برخورد بـا تاکتیـکهـای نامتقـارن بـا اسـتفاده از ایـنگونـه
94فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
جنگها همچون یک آنتیتز میتواند مؤثر و پاسخگو باشد. بـه نظـر ایـن دسـته از نویسـندگان،
روی آوردن اسرائیل به ساخت دیوارهای حایل، بهرهگیری از جوخههای ترور، قتلعامها و نیـز
تخریب خانهها و آوارهکردن فلسطینیها امری گریزناپذیر است چراکه راهبرد رهبران فلسـطینی
در برخورد با مسألهی اشغال سرزمینهای فلسطینی مبتنی برتاکتیکهایی است که بهرهگیـری از
روشهای سنّتی و نظامی مرسوم نمیتواند در برابر آنها پاسخگو باشد. تقابـل پاکسـتان بـا قبایـل
هممرز در افغانستان نیز نمونهای از این جریان است. نیروهای دولتی پاکستان با علم به ایـن نکتـه
که مقابله با القاعده با شیوههای پیشین غیر ممکن است تلاش نمودهاند تـا بـا تهدیـد بـه تخریـب
خانهها، کاهش کمکهای مالی و بازداشت رهبران و اعضای قبایل به نوعی قبایل را مجبـور بـه
قطع همکاری با تروریستها نمایند).(Rohde & Khan,2004
با در نظر گرفتن این نکته که؛ منازعات نامتقارن در چـه شـرایطی شـکل مـیگیرنـد؛ بـهنظـر
میرسد راه حلّ برخورد با این دسته از تهدیدات نمیتواند مبتنی بر یک عامل باشد. بنابراین راه
حلّی باید در نظر گرفته شود که اول- متناسب با زمینهها، شرایط و حوزهی عملکردی منازعات
نامتقارن باشد و دوم - با پرهیـز از برخـورد یـکجانبـه و تمرکـز بـر یـک ابـزار خـاص بایسـتی
مجموعهای از عوامل را مدنظر قرار دهد. از دیدگاه این نوشتار، در بستر دوران گـذار، پدیـدهی
جنگهای نامتقارن بنا به دلایلی تا حد بسیاری اجتنابناپذیر شده است. این دلایل عبارتند از:
-1تحولات مربوط به دوران گذار و عدم توانایی نظم تکقطبی در ارائهی یک چـارچوب
کارکردی؛
-2دومین نکتهای که رخداد منازعات نامتقارن را اجتنابناپذیر ساخته اسـت تـداوم بقایـای
تحرکاتی است که از سوی قدرتهای بزرگ در دوران جنگ سرد برای مقابله بـا قطـب دیگـر
صورت میگرفت. تلاشهای شوروی و ایالات متحده بهویژه در دورهی دوم جنگ سرد بـرای
انتقال منازعات به کشورهای جهان سوم )نک: نقیب زاده،:1386بخش دوم( شرایطی را مهیا کرد کـه
طی آن گروهها و جنبشهایی شکل گرفتند که با تغییر نظـام، تـداوم اهـداف آنهـا نیـز بـا تغییـر
مواجه شد. لذا به چالش طلبیدن نظم موجود، نخست در جامعه داخلـی و بعـد تسـرّی بـه عرصـه
بینالمللی تبدیل به ابعاد کارکردی جدید آنها گشت؛
-3سومین محور در توجه به منازعـات نامتقـارن در نظـم جدیـد، شـرایط حـاکم بـر جوامـع
مسـتعد ایـنگونـه از حرکـتهاسـت. بسـیاری از ایـن کشـورها، کـه بـهطـور عمـده در زمـرهی
کشورهای توسعه نیافته نیز قرار میگیرند، بعـد از دوران سـخت اسـتعمار بـا شـرایط دشـوارتری
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 95
مواجه شدند که بقایای ناشی از دوران قبل )استعمار( در کنار الزامات بر آمده از شـرایط جدیـد
قرار گرفت و بستر برای عدم توسعه و به تبع آن، فقر و فلاکت و نابسامانیهای اجتماعی فـراهم
شد. بسیاری از رهبران این جوامع، که در واقـع در بسـتر فرهنگـی جوامـع غربـی پـرورش یافتـه
بودند، راهکارهای برونرفت از وضعیت ناگوار جامعهی خـود را، پیـروی از مـدلهـای رشـد و
توسعهی غرب دانسته و با گام گذاردن در این مسیر و در نهایت شکست، به خاطر عدم خوانایی
مدلهای توسعه بـا شـرایط بـومی ایـن دسـته از جوامـع، شـرایط و اوضـاع را نسـبت بـه گذشـته
نامناسبتر نمودند )نک: ساعی، :1384بخش ششم.( در این وضعیت بود کـه گـروههـا و طیـفهـای
باقی مانده از دوران جنگ سرد، فلاکت و بـدبختی جوامـع خـود را ناشـی از ظـواهر مدرنیتـه و
کشورهای حامی آن دانسته و لذا در صدد واکنش برآمدند.
بهنظر میرسد اتخاذ راهحلهای اساسی ) که در بخش نتیجه به آنها اشـاره مـیشـود( جهـت
تقابل با منازعات نامتقارن نیازمند در نظر گرفتن چند مرحله مهم است:
-1در مرحلهی نخست بایستی وجود این دسته از منازعات به رسـمیت شـناخته شـود. بـه عبـارت
دیگر، جامعهی بینالمللی با به رسـمیت شـناختن وجـود ایـن دسـته از تهدیـدات، بـه سـمتی حرکـت
خواهد کرد که پاسخگویی به روشهای سنتّی و با بهرهگیری از قدرت نظامی یا بازدارندگی مرسـوم
را ناکارآمد خواهد یافت؛ چرا که این دسته از تهدیـدات -هـمچنـانکـه بـه آن اشـاره شـد- نـه تنهـا
نمــیتواننــد مــؤثر باشــند بلکــه بــا بــر هــم زدن ســاختارها، شــرایط را وخــیمتــر از پــیش مــیکننــد
.(Kay,2005:229)
-2دومین مرحله، تلاش برای جلوگیری از بسط و تعمیق بحرانهاست. ژَرفا یافتن تهدیدات
نامتقارن باعث خواهد شد تا اقدامات بعدی برای مدیریت آنها دشوار و شاید غیرممکـن گـردد.
از اینرو، حضور به موقع جامعهی بینالمللی با نمادهایی نظیر سازمانهای بینالمللی و منطقـهای
از جمله سازمان ملل متحد در جلوگیری از تشدید دامنهی بحرانها امری ضروری است.
-3سومین مرحله به نوعی مرحلـهی دسـت یازیـدن بـه اقـداماتی اسـت کـه بـهصـورت ریشـهای
میتواند در حلّ و فصل تهدیدات مؤثر باشد. در این راستا، ضمن بهـرهگیـری از نیروهـای عملیـاتی و
نظامی ویژه، بهرهگیری از دیپلماسی فعال در گفتگـو بـا گـروههـا، گسـترش فرآینـدهای اطلاعـاتی و
ارتباطی، تلاش برای برقراری ارتباط با افکار عمـومی و در نهایـت ارائـهی کمـکهـای اقتصـادی در
قالبهایی نظیر سرمایهگذاریهای مستقیم و غیر مستقیم خارجی، میتوانـد فرآینـدهایی را مهیـا کنـد
که از رهگذر آن، در میانمدت، اثرات و ریشههای این دسته از تهدیدات کمرنگ شود.
96فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
نتیجهگیری
روند رو به رشد بهرهگیری از این پدیدههایی نظیـر تروریسـم، پـاکسـازی قـومی، نسـلکشـی،
آشوبها و جنگهای چریکی توسط کنشگران مختلف، از یک سو و آثار به مراتب زیانبـار
آنها به خاطر ویژگی عدم تقارن و پیشبینیناپذیری در کاربسـت تاکتیـکهـا، از سـوی دیگـر،
باعث شده است تا محافل سیاستگذاری و علمی در تلاشهایی پیگیر، به دنبال چـارهاندیشـی
برای تقابل باشند. نکتهی جالب توجه در تلاش برای گزینش راهحلها آن اسـت کـه علـیرغـم
تجربهی ناموفق عینی و عملی قدرتهای بزرگ در مقابله با این خشونتها، کاربست روشهای
سنتّی برای تقابل همچنان مدنظر است. همانطور که پیشتر به آن اشاره شد ارائـهی پاسـخهـای
سنتّی به شیوهی جنگهای متعارف و بازدارندگی نـه تنهـا فاقـد کـارایی بـوده بلکـه بـر دامنـهی
منازعات نیز افزوده است.
»انکر و برک« ) (2003در تلاش برای یافتن دکترینی جهـت مقابلـه بـا منازعـات نامتقـارن و
تاکتیکهای آن، معتقدند که ایالات متحده به مثابه قدرت برتر جهان و کشـوری کـه بیشـترین
تهدید را در شکل عدم تقارن متوجه خود میبیند، دکترینی را باید برای تقابل تـدوین کنـد کـه
حاوی موارد ذیل باشد:
-1در برگیرنده مفاهیم عملیاتی باشد؛
-2فلسفهی آن بایستی بر پیشبینی استوار باشد، زیرا با وجود عنصر عدمقطعیـت نمـیتـوان
تاکتیکهای ثابتی برای تقابل در نظر گرفت؛
-3دکترینها باید بر خلاقیت و آمادگی برای انطباق با شرایط عدم تقارن تأکید نمایند؛
-4و در نهایت این دکترینها بایستی بر عنصر آموزش نیروهای نظامی برای بهـرهگیـری از
سلاح و تجهیزات در شرایط عدم تقارن تأکید داشته باشند).(Ancker & Burke,2003:23-33
نظرات »برک و انکر« صرفنظر از انتقادات وارده، نمیتواند در یـک گسـترهی بـینالمللـی
برای تمامی جوامع مفید باشد، چراکه نگاه آمریکایی آنها صرفاً دریچهای را گشـوده اسـت کـه
منظرهی بیرونی آن تهدیداتی است نامتقارن که فضای امنیتی ایالات متحده را مـدنظر قـرار داده
است. مقالهی حاضر با بررسی نمونههای متعدد از راهحلهای اندیشیده شده )که هر کدام نیز بـه
نوعی به اجرایی شده( معتقد است که تحرکاتی که با هدف مواجهـه، صـرفاً یکـی از عوامـل را
برگزیند با شکست روبرو خواهد شد. لذا طرح به نسبت جامع، بکارگیری عوامل ذیل بهصورت
همزمان و حفظ پیوستگی میان آنهاست:
منازعات نامتقارن به مثابه معمایی دفاعی برای آینده نظام بینالملل 97
-1حــذف علــل ریشــهای: در حــوزهی داخلــی جوامــعِ مســتعد نــاآرامی، کمبودهــا و
نارضایتیهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، مهمترین عامل رشد خشونت سیاسـی و تعارضـات
نامتقارن در میان گروهها و افراد انسانی اسـت. اعطـای کمـکهـای مـالی بـه کشـورهای مسـتعد
بحــران، تــلاش بــرای ایجــاد شــرایط مســاعد جهــت ســرمایهگــذاری، بــه رســمیت شــناختن
هویتهایمتفاوت، میتوانند جبرانکنندهی بخشی از خلاءهای منجر به منازعات باشند.
-2ایجاد سازوکارهای حقوقی و قـانونی: پیگـری تحـولات هنجـاری و نهـادی، زمـانی
میتواند اثرات خود را نشان دهند که علاوه بر تقویت بحث ضمانت اجرا، عوامل ریشهای بیشتر
مورد توجه قرار گرفته باشد. در این شرایط میتوان گفت کـه سـازوکارهـای حقـوقی و نهـادی
میتوانند بستری برای تولید معانی و در نتیجه ارتقای ظرفیت جامعهی بینالمللی برای حرکت به
سمت همکاری باشند. ایجاد چارچوبهای حقوقی برای محـدودسـازی مـیتوانـد در دو سـطح
صورت پذیرد؛ سطح نخست، ایجاد چارچوبهای حقـوقی در داخـل و سـطح دوم، رژیـمهـای
حقوقی در سطح بینالمللی.
3ـ همکاریهای بینالمللی: بحث سازوکارهای حقوقی و قانونی میتوانـد نمـود خـود را
در قالب همکاریهای بینالمللی نشان دهد. تبادل اطلاعات، بهـرهگیـری از دیپلماسـی عمـومی،
ایجاد نهادهای مشترک سرمایهگذاری و در نهایت مشارکت جمعی در برخوردهـای غیرمتقـارن
با منازعات نامتقارن میتواند در زمرهی این همکاریها قرار گیرد.
4ـ ابزارهای نظامی: علیرغم آنکه تأکید عمـده بـر مقابلـه بـا عوامـل ریشـهای منجـر بـه
منازعات نامتقارن است، اما چون عملکر عملکرد برخی گروهها فراتر از انتظارات و نقـشهـایی
است که از پیش برای خود تعریف نموده بودنـد، لـذا ایـن امـر باعـث مـیشـود تـا تهاجمـات و
منازعات همچنان تداوم یابد. بنابراین هـمزمـان بـا انجـام اقـدامات، ضـرورت بـر بهـرهگیـری از
نیروهای نظامی برای مقابلهی نهایی با آنها میباشد با این تفاوت که این تقابل نه به شیوهی سنتّی
و مرسوم بلکه بایستی با بهرهگیری از خود تاکتیکهای نامتقارن درسـطحی فروتـر و بـا ابعـادی
مشخصصورت پذیرد
- بورینه، ژاک) ،(1382تروریسم، تاریخ، جامعه شناسی و گفتمان، ترجمه علیرضا طیب، تهران، نشر نی.
- ساعی، احمد )، (1384مسایل سیاسی – اقتصادی جهان سوم ، تهران، سمت.
- عسگرخانی، ابومحمد ) ،(1383رژیمهای بینالمللی، تهران، ابرار معاصر.
- عبدااللهخانی، علی ) ،(1386تروریسمشناسی، تهران، ابرار معاصر تهران.
- قاسمی، فرهاد ) ،(1384اصول روابط بینالملل، تهران، میزان.
- نقیب زاده، احمد ) ،(1386تاریخ دیپلماسی و روابط بینالملل، تهران، قومس.
- Anckers , J . C & Burke , D.M .(2003) “Doctrine for Asymmetric Warfare.” Military Review . 12 (1): pp . 18 – 43 .
- Arreguin – Toft , Ivan (2001” How the Weak Win Wars : A Theory of Asymmetric Conflict “ International Security, 26 (1) : pp : 100 – 105.
- Barnett,R.W. (2003), Asymmetrical Warfare:Todays Challenge to U.S. Millitary
Power,New York & London: Routledge.
- Blank, J. S (2003), Rethinking Asymmetric Threats, Carlisle. Barrack: United States Army War College.
- Bridges,W. (1997), Passages, Press Quality Progress.
- Brown, E.M (1997), Ethnic Conflict and International Security, Princeton: Princeton University Press.
- 9/11 Commission State Statement (2005),”Over view of the Enemy” , No . 15.
- Cordesman, H. A. (2008), Terrorism, Asymmetric Warfare and Weapons of
Mass Destruction U.S Homeland, New York and London : Routledge .
- Earl, Conteh-Morgan (2004), Collective Political Violence: An Introduction to
the Theories and Cases of Violent Conflicts, Taylor & Francis Routledge.
- Evans. M.(2005), Conflicts in Afghanistan: Studies in Asymmetric Warfare,New York: Columbia University Press .
- Hoffman. B .(1999), Inside Terrorism, New York: Columbia University Press.
- Hartman, J. W. (2005), Globalization and Asymmetric Warfare, Research
Report to Faculty. Alabama: Max well Air Force Base.
- Jenkins, Brian (2003), the Potential for Nuclear Terrorism, Canta Monika, Calif: RAND.
- Kay, Sean (2005), Global Security in 21st Century, New York : Roman & Littlefield
- Lavoy, R.P (2008), “Asymmetric Warfare in South Asia”, College Station: Texas A 18 M Press.
- Mackinlay , J, Globalization and Insurgency , Adelphi Paper : International
Institute for Strategic Studies 2002 : pp : 17 – 27 .
- Mc Brewster, J & et al (2009), Insurgency: Multinational Force – Iraq,
NewYork: St, Martins Press.
- Plano, J. C, Olton, R (1999), The International Relations Dictionary, California: Longman.
- Reich , Walter (ed) (1996), Origins of Terrorism : Psychologies , Ideologies ,
Theologies , State of Mind , Cambridge : Cambridge University.
- Rohde , David and khan , Esmail (2004) “Pakistan a Tough Old Tactic to Flash
out Quad” , New York Times , January 31 , 2004 .
- Rudger, R & Loather, A. (2008), Fundamentals of Islamic Asymmetric
Warfare: a Documentary Analysis of the Principles of Muhammad , New York : Hard cover.
- Schorfel, J Cox, M. Pankratz. T .(2009), Winning the Asymmetric War:
Political, Social and Military Response, Washington D.C: Peter Lang.
- Stone, Dan (2004)” Genocide as Transgression” European Journal of Social Theory 7(1): 45–65
- Thornton, Rod (2007) Asymmetric Warfare: Threat and Response in the 21st Century, NewYork: Bantam Books .