Document Type : Research Paper

Author

Abstract

Concentration on the importance of “Nation-State” as a notion and the
characteristics of a nation that can be seen in Nationalism has long been
changed in political thought. it can be argued that nation has changed to a
political term and nationalism describes different aspects of the
nations.Nationalism or the nationalist sentiment is associated with
positive and negative consequences. In this study, lights shed on the
explanation of the contradiction or interaction between the ideology of
nationalism and Islamism? Despite strong background of Nationalism in
Iran, factors such as the Islamic Revolution, religious leadership Imam
Khomeini and emphasis on Islam and Islamism after the Islamic
Revolution emphasis on Islam and Islamism after the
Finally, it is assumed that despite contradictions between the two, a
positive, balanced version of nationalism is approved in Islam and Islamic
internationalism is in accordance with Islamic teachings.

Keywords

ملّی گرایی یا ناسیونالیسم از عشق و علاقه و تعلـق خـاطر داشـتن یـک ملّـت بـه سـرزمین، زبـان،
فرهنگ، تاریخ و یا نژادشان است که همین وابستگیها باعث میشود آن ملّت از این خصـایص
دفاع کرده و آنها را حفظ کنند. واژهی ملّت و ملّیگرایی در طول تاریخ دستخـوش تغییراتـی
شده و تا حدودی تغییر کرده است؛ اگر ملّیگرایی را همین همبستگی و وابستگی به سـرزمین و
وطن دوستی بدانیم، میبینیم که از گذشته و دوران یونان باستان نیز این علاقه در انسانها وجود
داشته است، ولی هرچه جلوتر میآییم متوجه میشویم که پدید آمدن حاکمیت ملّی و همچنین
نهضتهای ملّی، که به گونهای مشارکت افراد را نشان میدهـد، بـه رشـد واژه ی ملـت آنهـم در
برابر دولت اشاره میکند و ملّیگرایی را به مانند یـک ایـدئولوژی سیاسـی مطـرح مـی کنـد. بـه
همین دلیل مفهومی مانند اسلام گرایی نیز، نه در ظاهر ولی به گونهای به سیاسی شدن اسلام و یـا
مطرح شدن اسلام سیاسی اشاره دارد و در طول زمان، زمینه ی رابطۀ ملّی گرایی و اسـلام گرایـی
هردوی این مفاهیم تغییر کرده اند و به مثابه ایدئولوژی سیاسی به نوعی با هم تضاد و تقابـل پیـدا
میکنند، ولی اگر از منظر یک دین و مذهب تنها به اسلام نگاه کنیم، میبینیم که ملّـی گرایـی و
ارزشهای آن در کنار عقیده به اسلام تضادی نمیابد، لیکن تقابل از آنجایی شروع میشـود کـه
اسلام رسالت خود را به مانند دینی جهان شمول، برپایی گفتمان وحدت میداند و ملّیگرایی را
به عنوان عاملی که تفرقه و جدایی بین ملل مسـلمان ایجـاد کنـد نمـی پـذیرد. همـانگونـه شـهید مطهری نیز میگویدکه ناسیونالیسم اگر تنها جنبهی مثبت داشـته باشـد یعنـی موجـب همبسـتگی بیشتر و روابط حسنه شود ضد عقل و منطق نیست، ولی آنگاه که جنبه ی منفی به خود میگیرد و ملیتهای مختلف را از هم جدا میکند مذموم است. بنابراین ناسیونالیسم به خودی خود و در
جوامعی که در آن متولـد شـده اسـت ناپسـند نیسـت بلکـه کشـوری ماننـد آلمـان هنـوز هـم بـه اعتقادات ناسیونالیستی خود پایبند هستند، ولی جمعشدن ایـن اعتقـاد بـا عقایـد اسـلامی بـه نظـر میآید که به آسانی ممکن نمیباشد. چراکه ملّی گرایی بر قوانینی که توسط افراد وضـع شـده و دنیوی هستند اشاره دارد، در حالی که اسلام گرایان آموزهها و قوانین اسلامی که منشأ آنها الهی است را الگو قرار میدهند.
به گفته ی شهید مطهری فکر تهییج احساسات ملّی احیاناً ممکن است آثار مفید و مثبتی از لحاظ
استقلال پارهای از ملّتها به وجود آورد، ولی در کشورهای اسلامی بیشتر از آنکه آثـار خـوبی
به بار آورد سبب تفرقه و جدایی شده است )مطهری، .(62 :1362
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 199
پس اسلام به دنبال وحدتی است که بر اساس عقیده باشد. به طور کلی میتـوان گفـت کـه
ملّیگرایی در کشور ما تاریخ صد ساله دارد، ولی از زمـانی کـه فکـر اروپـایی شـدن در اذهـان روشنفکران ایرانی پیدا شد، ناسیونالیسم هم از غرب آمد و روشنفکرانی همچـون آخونـدزاده و میرزاآقاخان کرمانی در این رابطه راه علاج را بازگشت به گذشتهی قبل از اسـلام دانسـتند، امـا مسئله از جایی شروع میشود که بعضی معتقدند ناسیونالیسم یک ایدئولوژی بـا فلسـفه ی جدیـد غربی است و با ملّی گرایی و وطن دوستی و علاقه به مـیهن و عصـبیتهـای قـومی نبایـد یکسـان پنداشته شود و در این رابطه به خصوص پس از انقلاب در اندیشهی سیاسی امام خمینـی )ره( بـا تغییر در مفاهیم، با تأکید بر آرمان سیاسی اسلام یعنی امت اسلامی، این جدایی و یا بـهگونـه ای مخالفت با ملّیگرایی تشدید میشود .
لازم بهذکر است در مطالعات پیشین در همین زمینه میتوان به تحقیقات انجـام شـده توسـط
اندیشـمندان اسـلامی همچـون »شـهید مطّهـری« در کتـاب »خـدمات متقابـل اسـلام و ایـران« و
محققینی همچون غلامرضا بهروزلک، حجت االله ابراهیمیان و محمد محسن سازگار در زمینـهی
اسلام گرایـی از یـکسـو و رضـا داوریاردکـانی، حمیـد بهـزادی و سـایر محققـین در زمینـهی
ملّیگرایی از سوی دیگر اشاره نمود لیکن بـه نظـر مـیرسـد در زمینـهی همنشـینی و ارتبـاط دو مقوله ی اسلام گرایی و ملّی گرایی مطالعات مختصری وجـود داشـته و در ایـن پـژوهش بـا ذکـر مبانی نظری و با روش توصیفی-تحلیلی سعی بر تبیین ارتباط این دو مقوله بوده اسـت. در نتیجـه پرسش مطرح در این پژوهش بدین صورت است؛ آیا اسلامگرایی و ناسیونالیسـم بـه عنـوان دو قطب مخالف یکدیگر بوده و همچنین ارتباط میان دو جریان فکری اسلامگرایـی و ملّـیگرایـی در ایران پس از انقلاب بیشتر بر کفه ی تعامل و یا بـه سـمت وجـه تضـاد و تقابـل سـنگین بـوده است؟ فرض بر این است، قضاوت منطقی به نظر اینگونه میباشـد کـه ناسیونالیسـم را نبایـد بـه طور کلّی محکوم و مردود کرد و اسلام تنهـا در مقـاطعی بـا ناسیونالیسـم مواجهـه مـی یابـد کـه ناسیونالیسم با احساسات منفی همراه گردد و در نتیجه در صورتی کـه ناسیونالیسـم جنبـهی ضـد استعماری و آزادی خواهی به خود گیرد و در جهت منافع مسلمانان به کار گرفتـه شـود، از نظـر اسلام مذموم و مطرود نیست. بـه طـور کلّـی ناسیونالیسـم دارای زمینـههـای فلسـفی گونـاگون و متنّوع است که برخی از آنها با دیدگاه اسلام تعامـل دارد و بعضـی چـون ناسیونالیسـم افراطـی، توسعه طلب، توتالیتر و... با دیدگاه اسلام همخوانی ندارد. اسلام با تأکید بر تقوا و احترام به نوع بشر و رد نژادپرستی، با طرح هـم گرایـی انسـانی، در صـدد تشـکیل امـت واحـدهی اسـلامی در
200فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92 سراسر جهان است، که مستشـرقان از آن بـا نـام »پـان اسلامیسـم« یـاد مـیکننـد. امـا هـمگرایـی ناسیونالیستی در سطح ملّی ـ نژادی و یا فراتر از آن با مبانی خاصی مطرح می شود که بـا بسـیاری
آموزههای اسلام ارتباط وثیقی ندارد )هادی، .(73 : 1389
الف( تعریف مفاهیم
امروزه به دنبال فرایند جهانیشدن و همچنین مدرنیسم و تقابل آنها با سنّت، به نظـر مـیرسـد در
فضای جهانی و مـدرن، در رونـد سـازگاری ایـدئولوژیهـایی چـون ملّـیگرایـی و آمـوزههـای
اسلامی نیز برخورد ایجاد گردیده است. چنانچه اسلام در فضای جهـانی گسـتردهتـر شـده و بـه
شاخههایی چون بنیادگرایی، رادیکالیسم، اسلامگرایی و اسلام سیاسـی و غیـره تقسـیم گردیـده
است. در ابتدا برای اینکه بتوان رابطهی اسلام و ناسیونالیسـم )ملّـیگرایـی( را تبیـین نمـود، لازم
است اسلامگرایی و ایدئولوژی ناسیونالیسم تعریف گردد.
-1اسلامگرایی
اسلامگرایی مجموعهای از گونهای ایدئولوژی سیاسی است که طبق آن اسلام نه تنها جامع تمام
ابعاد زندگی انسان؛ بلکه کاملترین مکتب عملی است. همچنین اسلامگرایی؛ تفکری است کـه
کلیه ی شئون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگـی را از اسـلام متوقـع اسـت و در واقـع یـک
نگرش حداکثری به دین دارد، و نه نگرشی حداقلی. اسلامگرایی نشانههایی اسـت کـه در میـان
نشانهها و دالهای دیگر برای جریان سیاسی- فکری اسلامی به کار رفته اسـت. واژ هـایی چـون
بنیادگرایی اسلامی، بیداری اسلامی، رادیکالیسـم اسـلامی و اسـلامگرایـی و عنـاوینی دیگـر، از
جمله واژگانی هستند که کاربرد زیادی دارند. محققان جنبشهای اسلامی از تعـابیر مختلفـی در
تشریح این پدیده استفاده کردهاند.
درکل بهنظر میرسد از بین واژگان موجود، دالهایی چون اسـلامگرایـی و اسـلام سیاسـی،
واژگان مناسبتری برای توصیف و نامگذاری کلان جریـان اسـلامی معاصـر باشـند )بهروزلـک،
:1386شماره .(210تولد واقعی فکر اسـلامگرایـی در ایـران را بـه صـورت تمـام و کمـال بایـد در
دهــهی 30ش، حــدود ســالهــای 36و ،37یعنــی در دورهی فعالیــت نهضــت مقاومــت ملّــی
جستوجو کرد. در این دوره این فکر نضـج گرفـت کـه یکـی اینکـه مسـلمانان خودشـان بایـد
حکومت کنند و برای دخالت در سیاست نیازی به پوشش نیروهای ملّـی ندارنـد و حکومـت نـه
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 201
فقط حق مسلمین که تکلیف آنان نیز هست؛ و دیگر اینکـه جامعـهی اسـلامی بـر اسـاس تعـالیم
دینی باید بنا شود و حکومت دینداران به شکل یک حکومت دینی تجلی یابد. چـون از خـرداد
سال 42بهبعد رفتار حکومت شاه با اسلامگرایان به خشونت گرایید و سرکوب آنـان در دسـتور
کار حکومت قرار گرفت، قرائتی انقلابی از اسلامگرایی نضج گرفت و بر ایـن حرکـت حـاکم
شد. در این مرحله که باید آن را دورهی شریعتی نامید، انقلابیگری و اتوپیاگرایی با چاشـنیای
از سوسیالیسم، وجه غالب اسلامگرایی شد. شیعه یـک حـزب تمـام، و اسـلام یـک ایـدئولوژی
انقلابی گردید و سرانجام این حرکت در بهمن 1357حاکم شد و توانست حکومت را به دست
گیرد؛ یعنی از تولد یک فکر تا پیروزی آن 20سـال طـول کشـید کـه کارنامـهی درخشـانی بـه
لحاظ مبارزاتی است )سازگار، .(1 :1381
-2ملّیگرایی
ملّیگرایی یا ناسیونالیسم ایدئولوژی برخاسته از مفهوم مدرن ملّت اسـت. ملّـت جمعـی از مـردم
است که در یک یا چند قطعه زمین تحت یک حکومت زنـدگی مـیکننـد و بـه نـوعی بـه هـم
پیوستگی و همبستگی دارند. نیروی حیاتی پیوند دهندهی ملّت از احسـاس تعلـق قـوی بـه دیـن،
تاریخ، فرهنگ، زبان و غیره نشأت میگیرد. این یگانگی وحدت میـان افـراد یـک ملّـت باعـث
میشود تا افراد منافع فردی و شخصی را در قبال مصلحت مشترک نادیـده بگیرنـد. ملّـیگرایـی
نیروی عینیت یافتهی ملّت است و بیانگر تقدم نفع جمعی بر نفع فردی اسـت، بـه عبـارت دیگـر
نمادی از ملّت است که از طریق احساسات آشکار میشود و این احساسات ملّی نیز بهخودی خود
علایق شدیدی به وجود میآورد. ملّیگرایی معادل فارسی واژهی لاتین ناسیونالیسـم بیـان شـده
است. واژهی ناسونالیسم دو بخش دارد : یکی» «Nationکه خود از ریشهی لاتین » «Niseiبه معنی
تولد، متولد شدن و به معنای گروهی از مردم به کار رفته که در یک مکان متولد شدهاند و دوم
» «Ismکه پسوند لاتینی به معنی شناختن است. ترکیب این اصطلاح به معنی ایدئولوژیک بودن آن
است و ناسیونالیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی، که متعلـق بـه دوران جدیـد غـرب اسـت،
شناخته می شود )بابایی زارچ، .(55 :1383در ادامه مـیتـوان گفـت کـه عنصـر اصـلی ناسیونالیسـم
حاکمیت ملّی است و مؤلفههای محوری آن حاکمیت سیاسی، استقلال و قدرت سیاسی اسـت.
دیگر اینکـه ناسیونالیسـم اوصـاف ذاتـی دارد و در انـواع مختلفـی ظهـور مـییابـد و بعـد اینکـه
ناسیونالیسم در این توصیفات محصول جدیدی است که در ادوار سابق وجود نداشته است، تعلق
202فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
به یک سرزمین و اعتقاد به یک ملّت خاص که صرفاً جنبهی همبستگی داشته باشد از زمان یونان
باستان در اندیشهی متفکران آن دوران بوده است، اما ناسیونالیسم که با حاکمیـت ملّـی و دیگـر
خصوصیات همراه باشد، پدیدهی نوینی محسوب میشود. در مجموع آنکه ناسیونالیسم سکهی دو
رویی است که یک طرف آن احساسات و علقههـای پیونـد دهنـدهی مـردم و طـرف دیگـر آن
حاکمیت ملّی و مشارکت و اثرگذاری مردم است )بابایی زارچ، .(58 :1383
اما نکتهای که مشمول ابهام و نااستواری در این رابطـه مـیباشـد ایـن اسـت کـه ناسیونالیسـم
بخصوص در این اواخر در مفهومی وسیعتر از احساسی کـه در منطقـهی یـک حکومـت واحـد
وجود دارد به کار میرود: » ناسیونالیسم عرب «، » ناسیونالیسم سیاه «، » ناسیونالیسم آفریقا . . . «
اصطلاحاتی است که بیانکنندهی توسـعهی مفهـوم مزبـور اسـت )حجتـی کرمـانی، .(33 : 1384در
اینجا میتوان اشاره کرد که شاید به همین دلیل است که ملّیگرایی به عنوان یـک مسـئله بـرای
عقاید اسلامگرایی در آمده است، زیرا با تغییر مفهوم ملّیگرایی از تعلق خاطر به کشور و ملّـت
خود، به عاملی برای ایجاد نهضتهای آزادیبخش و استقلالطلبانه در کشورها در آمـده اسـت
در حالی که عقاید اسلامی این عامل را پذیرا نیست.
ناسیونالیزم به معنای جدید )یعنی مکتب ملّـیگرایـی در مقابـل علاقـهی فطـری بـه زادگـاه(
پدیدهای است متعلق به تاریخ غرب که به کشـورهای دیگـر از جملـه ایـران نیـز سـرایت کـرده
است. آغاز ناسیونالیزم به قرن 16میلادی و اقدامات سلاطین و شاهزادگان اروپایی بر میگردد.
آنان حکومت واحد مسیحی را بر هم زدند و جنگهای مذهبی را تشدید نموده، با ترویج افکار
ناسیونالیستی بر قلمرو حکومت خود افزودند. با ظهور انقلاب فرانسه، ناسـیونالیزم تـوان بسـیاری
یافت. در شرایط پس از این انقلاب، ناسیونالیزم با گرایشهای لیبرال علاوه بر تأکیـد بـر اصـول
آزادی، برابری و برادری، از خودمختاری گروههـای خاصـی هواخـواهی مـیکـرد کـه خـود را
متفاوت از افراد و گروههای یک کشور یا امپراطوری میشمردند. این پدیده در ایتالیا، آلمـان و
شوروی به ملّیگرایی افراطی، نژادپرستی و برتری ایدئولوژی و حزب خاص انجامیـد و پـس از
جنگ جهانی دوم در کشورهای آمریکای لاتین، آسیا و آفریقا چهرهی ضد استعماری به خـود
گرفت و به نهضتهای ملّی منتهی شد )بهزادی، .(149 -134 :1354
نخست- ملّیگرایی در ایران
در ابتدا باید گفت همواره یکی از دغدغههای ذهنی ایرانیـان تناسـب بـین دو عنصـر » ایـران « و
»اسلام « بوده است. ملّت و ملّیگرایی، بحثی تعیینکننده در تفکـر سیاسـی محسـوب مـیشـود.
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 203
بنابراین نگرش ما به ملّت و ملّیگرایی شکل دهندهی جهت فکری و مسـیر سیاسـی یـک ملّـت
خواهد بود. در ایران ناسیونالیزم، نخست با گرایش لیبرال در عصر مشروطه به شکل سطحی مطرح
شد، اما در عصر رضا شاه شدت یافت و به بزرگداشت تمدن ایـران پـیش از اسـلام پرداخـت و
اسلام را با دیدهی مهاجم نگریست و ارزشهای اسلامی را تحقیر کرد. ناسیونالیستها با تقدیس
آداب و مظاهر باستانی و تلاش برای طرد لغات عربی از زبان فارسی و احیای » ایرانّیت « به جای »
اسلامیت «، تلاشهای فرهنگی فراوانی را با پشتیبانی زورگوییهای رضاخان پیگرفتند. آنان به
جای اینکه با استعمار غربی و حاکمیت پنهان آنها بر امور کشور مبارزه کنند به جنگ بـا اسـلام
برخاستند )بصیرتمنش، .(51- 46 :1375پس از سقوط رضاشاه و روی کـار آمـدن محمدرضـا، در
شرایط اشغال کشور، به طور طبیعی افکار ملّیگرایی گسترش یافت. تـداوم ایـن افکـار در سـال
1328ش. نخستین تشکیلات ملّیگرا را به نام جبههی ملّی بنیان نهاد.
ملیگرایی در کشور ما تاریخی صد ساله دارد و اولـین جلـوهی ملیـت ایرانـی را در نهضـت
تنباکو میتوان مشاهده کرد. واقعهای که رهبر آن یک مرجع دینی بـود. متفکـرین ایرانـی بـرای
اولـین بـار بـه طـور جـدی بـا مسـائل و آمـوزههـای جامعـۀ غـرب آشـنا شـدند. از طـرف دیگـر
نابسامانیهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراوان، که حکومت و جامعه با آنها دست به گریبان
بود، بستری فراهم آورد تا در آن ملّیگرایی به عنوان راه حلی برای رفع این نابسامانیهـا مطـرح
گردد. حاملان اولیهی ملّیگرایی و یا به عبارت دیگر اولین دانشجویان ایرانـی در اروپـا افـرادی
همچون میرزا ملکمخـان، میرزاآقاخـان نـوری و فتحعلـی آخونـدزاده بودنـد. آنهـا حـاکمشـدن
آمـوزههـای غربـی را عامـل پیشـرفت و حـل مشـکلات جامعـه مــیدانسـتند و بـر عقـلگرایـی،
دینستیزی، تساهل مذهبی، لیبرالیسم و تجددگرایی تأکید میکردند.
در زمان پهلوی دوم نیز ناسیونالیسمی با عنوان ناسیونالیسم مثبت مطرح بود و ملّـیگرایـی بـه
صورت ناسیونالیسم مثبت در کشورمان چونان اهرمی در مقابل دین بـه کـار گرفتـه شـد. نـوعی
دیگر از ملّیگرایی، که ناسیونالیسم استقلالطلب نیز گفته میشود، هم مدت کوتـاهی در ایـران
ظهور کرد و آن در دوران ملّی شدن صنعت نفت بود. زمانی که استقلال و موجودیت کشور به
مخاطره افتاد و بیداری سیاسی لازم در مردم پیدا شـده بـود، حاکمـان و روشـنفکران ایرانـی، از
ایدئولوژی برای مبارزه با استعمار و سلطهی خارجی بهره گرفتند، اما نتوانستند نتیجـهی مطلـوبی
بگیرند و امپریالیسم، حکومت را به سمت ناسیونالیسم مثبت کشانید و این روند تـا انقـلاب سـال
57ادامه یافت. میدانیم که ملّـیگرایـی تـا قبـل از انقـلاب در ایـران در پـی تحـولات جامعـه و
204فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
مواجهه با افکار و اندیشههای مختلف، صورتهای مختلفی بـه خـود گرفتـه اسـت و بـه اشـکال
چپ تودهای، نژادگرا، قومی و غربگرا ظاهر میشود )بابایی زارچ، .(72 :1383در جریان انقـلاب
اسلامی، ایدئولوژی اصلی؛ اسلام بود و ملّیگرایی چندان رنگ و بـوی جـدی نداشـت. گرچـه
جنبههایی از ملّیگرایی )که از آن با عنوان میهندوستی یاد میشـود( در جریـان انقـلاب همـراه
ایـدئولوژی اسـلامی دیـده مـیشـد. علاقـه بـه کشـور و وطـن منافـاتی بـا ایـدئولوژی اسـلامی
)اسلامگرایی( ندارد و در بطن ایدئولوژی اسلامی این ایده تقویت میشود و ایـن چیـزی غیـر از
ناسیونالیسم است. به عبارت دیگر باید بین میهندوستی و ناسیونالیسم فرق قائـل شـد و آنچـه در
جریان انقلاب به همراه ایدئولوژی اسلامی بیشتر خود را نشـان مـیدهـد مـیهندوسـتی اسـت نـه
ملّیگرایی و ناسیونالیسم. میهن و وطندوستی به معنـی دفـاع از یـک سـرزمین و مـردم در برابـر
تسلط و تجاوز یا تحقیر دیگران، حفظ و اعتدال فرهنگ خودی و کوشش بـرای ترقـی و تعـالی
کشور است و هیچیک از این اهداف متضمن ایدئولوژی خاصی نیست. میهن و وطن یک لفـظ
قدیمی است و تعلق به وطن سابقهای به درازای تاریخ بشر دارد در حالیکـه ملّـت و ملیـت امـر
جدیدی است و سابقهی چند صد سالهای بیشتر ندارد و این خود بهتـرین دلیـل اسـت کـه وطـن
دوستی بالضروره با ناسیونالیسم ملازمت ندارد. بنابراین میهندوستی چیـزی جـدا از ناسیونالیسـم
است. در عین حال ناسیونالیسم میتواند در جهت اهداف میهندوستی قرار بگیرد و نمونـهی آن
را در قرن 19و 20به خصوص در انقلاب اسلامی شاهد هستیم.
گرچه این مباحث تحت عنوان تفـاوت مـیهندوسـتی بـا ملّـیگرایـی یـا ناسیونالیسـم عنـوان
میشود ولی به نوعی متأثر از برداشت و دیدی اسلامگرایانه است )بابـایی زارچ، .(74-73 :1383بـه
طور کلّی میتوان گفت کـه در ایـران، ملّـیگرایـی در معـانی مختلـف و جریـانهـای متفـاوت
خودنمایی کرده است. در اینجا به چند جریان اشاره میکنیم:
جریان اول- ملّیگرایی در حکومت مشروطه؛ به معنای تأکید بر قانونمداری و ایجاد دولت
با اتکا بر آرای مردم. این جریان از مشروطه 1285ه. ش آغاز شد و هماینک در ادبیات جبههی
ملّی نیز مشهود است. خطمشی جبههی ملّی، پیروی از نظـام لیبرالیسـتی غربـی و سـکولار شـدن
جامعه و حاکمیت ملّیگرایان است.
جریان دوم- طرح ملّیگرایی در گفتمان سیاسـی در عصـر پهلـوی؛ ویژگـی ملّـیگرایـی در ایـن
مقطع، احیای هویت پیش از اسلام و الگوگیری از پادشاهان هخامنشی، مقابله با ارزشهای اسـلامی و
جایگزینی ایدئولوژی جدید، تقویت دولت متمرکز و پاکسازی زبان فارسی از عربی بود.
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 205
جریان سوم- التقاطی از اسلام و ملّیگرایی ـ همراه با تقـدم ملیـت بـر دیـن ــ در خـطمشـی
نهضت آزادی؛ مشخصههای فکری این جریان لیبرالمسلک را با توجه به عملکرد آن در قبـل و
بعد از انقلاب، میتوان در محورهای هفتگانه ذیل برشمرد:
محور اول( تأثیر شدید از غرب بهگونهای که تفسیر آنان از اسلام، متأثر از جایگـاه دیـن در
کشورهای غربی نظیر فرانسه است.
محور دوم( تقید به اصول و فرهنگ غرب، از جمله اصـالتبخشـیدن بـه فـرد و آزادیهـای
فردی، علمگرایی و تفسیر تجربی مبدأ و معاد.
محــور ســوم( مبــارزه در چهــارچوب قــانون اساســی در دوران رژیــم پهلــوی و برخــورد
اصلاحطلبانه و سیاست گامبهگام، پس از انقلاب.
محور چهارم( تقدم ملّیگرایی بر اسلام )اول ایـران، بعـد اسـلام(، شخصـی بـودن مـذهب و
اینکه رسالت دین، صرفاً خدا و آخرت است و در نتیجه، تفکیک دیانت از سیاست.
محور پنجم( عدم اعتقاد به روحانیت و اصل ولایت فقیه، اهتمام به تخصص در برابـر تعهـد،
اصالت تساهل و تسامح و غیره.
محور ششم( متهمساختن دیگران به انحصار طلبـی، در حـالیکـه ترکیـب اعضـای کابینـهی
دولت موقت، خود نشانگر انحصارطلبی کامل آنان بود.
محور هفتم( پیروی از مصدقالسلطنه، به عنوان یک شخصیت ملّیگـرای سـکولار)غرویـان و
همکاران، .(106 : 1380
دوم- ملّیگرایی در اندیشهی سیاسی اسلام
در اندیشهی سیاسی اسلام، ملّیگرایی به عنوان ایدئولوژیای که در بستر تحولات جوامع غربی
به وجود آمده، لوازم و شرایطی دارد که متناسـب بـا فرهنـگ غـرب اسـت و هنگـامیکـه وارد
جوامع دیگر از جمله جوامع اسلامی میشود مسائل و مشکلاتی را مطرح میسازد. اهمیـت ایـن
ایدئولوژی در جهان اسلام از اینروست که برخی با فروپاشـی شـوروی آن را تنهـا ایـدئولوژی
زنده برای مقابله با اسلام میدانند)بابایی زارچ، .(113 :1383
در پیرامون این موضوع در اندیشهی اسلامی برخی ملّیگرایی را یک فکر وارداتی میداننـد
که برای شکستن وحدت امت اسلامی و جلوگیری از یکپارچگی جهان اسلام ظاهر شده اسـت
)نقوی، .(8 :1364علاوه بر این نظرات آنچه در عالم واقع در اثـر ایـن ایـدئولوژی رخ داده اسـت،
206فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
بهوجود آمدن کشورهای عربی و تحولات بنیادین جهان اسلام است بهطوری که میتوان گفت
»پس از اسلام، ملّیگرایی بیش از هر ایدئولوژی دیگری بر ذهـن عـربهـا مسـلط شـده اسـت«
)خدوری، .(15 :1376حال در اینجا برای روشنتر شدن موضوع بهتر است به این مطلـب بپـردازیم
که بهنظر میرسد تقسیم ناسیونالیسم بر دو قسم قرار گیرد : لیبرال و ضد لیبرال.
»ناسیونالیسم لیبرال؛ را ناسیونالیسمی میشمارند که بر ارزشهای انسانی، حقوقبشر و آزادیهـای
فرد در قالب دولت ملّی تکیه میکنند و ناسیونالیسم ضد لیبرال شـده را ناسـیونالیزمی مـیشـمارند کـه
خود را تنها وسیله در دست دولت میشناسد و برای فرد حقوق و وظایفی جز خدمت به دولـت قائـل
نیست. این نوع ناسیونالیسم )که در واقع همان فاشیسم اسـت( دموکراسـی سیاسـی را نفـی مـیکنـد و
تهاجم خارجی و غلبهی ملّی بر ملّتهای دیگر را تحسین میکنـد«. ولـی تصـور مـیرود ناسیونالیسـم
هرچند در وجهـهی داخلـی » لیبـرال « باشـد در وجهـه ی خـارجی خـود »ضـد لیبـرال« اسـت؛ یعنـی
ناسیونالیسم ممکن است بر ارزشهای انسانی و حقوق بشر تکیه کرده باشد، ولی چون همهی اینهـا را
در استخدام تحصیل منافع خاص خویش درآورده طبعا به تهاجم خارجی گرایش مییابد.
با نظر در مبحث فوق درمییابیم که ناسیونالیسم اعم از اعتدالی و لیبرال یا افراطی و ضد لیبرال، در
واقع در محتوای خود تنگنظر و کوتاهبین است و بر اثر همین خصلت اسـت کـه ناسـیونالیزم لیبـرال،
وقتی بزرگ میشود و رشد میکند، ضد لیبرال میشود. ناسیونالیزم اگر رشد کند و در سازندگی خود
توفیق یابد، جنبههای مثبت و سازندهی آن تحتالشعاع جنبههای منفی آن قرار مـیگیـرد و عـلاوه بـر
خطری که برای بشریت به وجود میآورد، گاهی در محیط خـود نیـز از ایفـای نقـش سـازندگی بـاز
میماند )حجتی کرمانی، .( 49-47 :1384محتوای تعالیم ناسیونالیسم اصالت منافع ملّی است و بنابراین منافع
مردم جهان منطقاً جنبهی فرعی دارد زیرا هر ملّت، ملّت دیگر را بیگانه میداند و خود را به هیچ وجـه
موظف به تأمین منافع مردمی که در کشورهای دیگر به سر میبرند و خودشان وظیفه دارند در جهت
مصالح خود قدم بردارند، نمی داند. ولی این جنبهی منفی؛ یعنی احساس بیگانگی با دیگران، درست به
موازات جنبهی مثبت یعنی کوشش در راه جلب منافع ملّی، پیوسته و به طور طبیعـی رشـد مـیکنـد و
دیوار » ملیت « بدین ترتیب دائماً بلندتر میگردد )حجتی کرمانی، .(51 : 1384
ب( تمایزات در عقاید ملّیگرایی و اسلامگرایی
پس از تبیین کلیتی از مفاهیم ملّیگرایی و اسلامگرایی در مباحث پیشین، در ادامه به بیـان چنـد
تفاوت در عقاید ملّیگرایی و اسلامگرایی پرداخته میشود:
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 207
-1جدایی دین و سیاست در ملّیگرایـی: پیـدایش ملّـت و ملّیـت در عصـر جدیـد، کـه پایـهی
ملّیگرایـی هسـتند، بـا پـس کشـیدن دیانـت ملازمـت دارد. بـا پیـدایش حکومـتهـای، محلـی
حاکمیت کلیسا از سر کشورها برداشته شد و اشتراک در شریعت جای خود را بـه اشـتراک در
علم و سیاست جدید داد، بنابراین ملّیگرایی در بدو پیدایش از اصل و اسـاس روبرگردانـدن از
قدرت کلیسا برای ایجاد حکومت ملی و وضع قـانون بشـری در قبـال قـانون کلیسـا بـود؛ لـذا بـا
جدایی قطعی سیاست از دیانت ملازمت داشت.
در ملّیگرایی حکومت و احکام آن دنیایی میشود و مردم قوانین را وضـع مـیکننـد در حـالی
که در اسـلام محـور امـور دیـن و اعتقـاد بـه خداسـت و انسـانهـا حکومـت را بـر مبنـای الهـی
میپذیرند.)ایرانیت به جای اسلامیت( در جهان اسلام ملّـیگرایـی بـه مثابـه عنصـری ضـد دینـی
رواج مییابد )بابایی زارچ، .(122 :1383
-2اصالت مرزها در ملّیگرایی: ملّـیگرایـی بـه مرزهـای جغرافیـایی اصـالت داده و هـدف
ایجاد واحدهای ملّی را دنبال میکند که کانون اصلی وفاداری در آن میهن است، در حـالیکـه
اسلام به عقیده و مذهب اصالت داده و کانون اصلی دلبستگی انسان را خدا مـیدانـد و وحـدت
جهانی بشر را بر مبنای ایدئولوژی دنبال میکند. بر مبنای اندیشههـای اسـلامی، ملّـیگرایـی افـق
فکری انسان را محـدود مـیکنـد و جامعـۀ انسـانی را در نظـر نمـیگیـرد و از ایـن لحـاظ باعـث
شکلگیری نژاد پرستی، استعمار و استثمار جوامع میشود )داوری اردکانی، .(21: 1364
-3تأکید ملّیگرایی بر تمایزات طبیعی: ملّیگرایی بنیان خود را بر تمایزات طبیعـی همچـون
زبان و نژاد مینهد و عوامـل مـادی را شـکلدهنـدهی ماهیـت مـیدانـد، در حـالیکـه در اسـلام
شالودهی اجتماع مسلمانان بر اساس عقیده ریخته میشود و زبان و رنگ و نژاد، ملاک وحـدت
و امتیـاز نیسـت. اسـاس ناسیونالیسـم بـر اصـالت دادن واحـدهای ملّـی و نـژادی اسـت. مخاطـب
ملّیگرایی یا ناسیونالیسم، کل بشریت نیست، بلکه واحدهای ملّی هستند و هـدف نهـایی آن نیـز
استقرار جامعهی جهانی نیست بلکه جوامع ملّی است.
لیکن از دید اسلامگرایان اهـداف و مقاصـد ملّـیگرایـی دقیقـاً بـا اهـداف و مقاصـد اسـلام
مخالفت میکند، چون اسلام بـا قـدرت و اصـرار بـه خـدمت بشـریت و تعـاون مـؤمنین و نـابود
ساختن موانع عصبی، رنگی، خونی و زبان دعوت میکند. رسول خدا می فرماید:
»کسی که در مورد رفع نیاز برادر خود ساعتی از شب یـا روز را سـپری سـازد، ثـواب آن از
اعتکاف دو ماه نسبت به او بیشتر است«، پس چگونه بر مسلمان امکان دارد که برادر دینی باشـد
208فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
ولی متعصب ملّیتهای خویش و منتسب به احزاب ملّی و نژادی خود باشند و ملیتهای خود را
رعایت کنند بدون آن که حقوق دیگران را رعایت کنند )عطائ الطائی، .(199 :1369
با این وجود، بهطور کلی در مورد مبحث ارتباط میان ناسیونالیسـم و اسـلامگرایـی مـیتـوان
گفت که اسلام بر خـلاف ادیـان دیگـر نظیـر مسـیحیت، بودیسـم و غیـره، بـه مراسـم مـذهبی و
اعتقادات متافیزیکی محدود نمی شود. اگـر اسـلام ً صـرفابـه تنهـایی دیـن عبـادت بـود، در ایـن
صورت امکان توافق و سازگاری کامل و جامع آن با ناسیونالیسم ممکن میگردید. درحـالیکـه
اسلام یک دین با جهان بینی اجتماعی و فلسفی است، و اصول سیاسی و اقتصـادی را نیـز فـراهم
می کند. ناسیونالیسم، نیز همچنین، اصول اجتماعی و سیاسی خود را بر اساس باورها و معیارهای
مختلف داراست که در مواضعی با گستره و جامعیت دین اسلام سازگار نیست. بنـابراین، تضـاد
بین اسلام و ناسیونالیسم اجتناب ناپذیر است).(Naqvi ,2010 : 49
پ( اندیشمندان اسلامی و ملّیگرایی
هیچکدام از احیاگران وحدت اسلامی از سیدجماالدین اسدآبادی تـا آیـتاالله خامنـهای نـه تنهـا
مخالفتی با ملّیگرایی عقلانی- منطقی ابراز نکردهاند بلکه آن را وسیلهای برای مقابله با اسـتعمار
و ایجاد همگرایی در بین آحاد جوامع مسلمان دانسـتهانـد )اسـکوئی و همکـاران، .(167 :1388لـیکن
برخـی علمـای اسـلام همچـون ابـوالاعلی مـودودی و امـام خمینــی و شـهید مطّهـری معمـولا،ً
ملّیگرایی نژادی و احساسی را مورد حمله قرار دادهاند و آن را متهم ساختهاند. امـا در ادامـه بـه
اندیشههای امام خمینی و شهید مطّهری در این رابطه اشارهای کوتاه میگردد.
-1امام خمینی: البته راجع به اندیشهی امام خمینی لازم است مباحثی مطرح شود؛ امام بـرای
ملّت ایران دو بعد ایرانیت و اسلامیت قائل است که بعد اسلامیت آن پایـدارتر اسـت، لـذا ملّـت
ایران مفهومی دینی است. ملّت به معنی مدرن آن نیز تا آنجا معتبر اسـت کـه مقابـل اسـلام قـرار
نگیرد. از آنجا که ملّیگرایی به منزلـهی یـک ایـدئولوژی تصـویری منفـی از ملّـیگرایـی ارائـه
میکند و برای مقابله با اسلام و اسلامیت امت اسلامی عنوان شده است، امام خمینی همین وجه
از ملّیگرایی را مورد توجه قرار داده است و از آنجا که حجم عمدهی سـخنان ایشـان مقابلـه بـا
حربههای دشمنان بوده است این بعد از ملّیگرایی نیز مورد توجه ایشان قرار گرفته است وگرنـه
ملّیگرایی به معنی دفاع از آب و خاک و سرزمین منافاتی با اسلام ندارد، ولـی آنچـه بـا اسـلام
منافات دارد تقدم این امور بر اسلام و ارزشهای دینی است. و ایشان میفرمایند:
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 209
» ملّیگرایی، که به این معناست، که هر کشوری، هر زمانی بخواهـد مقابـل کشـور دیگـر و
زبان دیگر بایستد، این آن امری است که اساس دعوت پیغمبرها را بر هم میزند« )صحیفهی امـام،
.(471: 15 ج
-2مرتضی مطّهری : شهید مطّهری معتقد است ملّیگرایـی تفکـری اسـت کـه ملـل را رودر
روی یکدیگر قرار میدهد، آن تفکر از اروپا وارد جهان اسلام شـده اسـت و شـاید ایـن امـر در
اروپا یک امر طبیعی باشد، چون در آنجا مکتب فکری که در برگیرندهی تمام ملل باشد وجـود
نداشت، ولی اندیشهی اسلام در مورد کل جامعهی بشریست. شـهید مطّهـری در ایـنبـاره بـرای
ملّی گرایی دو وجه قائل است: وجه اول بر احساسات، عواطف و تعصبات ملّی و قـومی و وجـه
دوم بر عشق، عـدالت، آزادی، عقلانیـت و منطـق اسـتوار اسـت )اسـکوئی و همکـاران،.(165 :1388
ملّیگرایی اگر موجب همبستگی با همسایگان گردد اسلام آن را تأکید میکند، اما اگر انسانها
را تحت عنوان ملیت های گوناگون به تنازع بکشاند و حقـوق دیگـران را نادیـده بگیـرد مطـرود
است. نقطهی مقابل ملّیگرایی افراطی و متعصبانه انترناسیونالیسم است کـه مسـائل را در مقیـاس
جهانی مینگرد و احساسات برتری جویانهی ملّیگرایی را محکوم مـیکنـد )مطهـری، -23 :1362
.(45
حال با توجه به مفهوم واژهی ملّت و امت میتوان گفت که تغییر مفهـوم ملّـت از قـرن 15و
16میلادی به بعد است. در سدهی جدید در غرب در بستر تحولات سیاسـی- اجتمـاعی مفهـوم
ملّت تغییر کرده و درون مایهی دینی خود را به محتوای ملّی میدهد و ملّت به اجتماع مشخصی
از افراد در یک محدودهی سرزمینی که تحت یک قدرت مرکزی قـرار دارنـد گفتـه مـیشـود.
مفهوم جدید ملّت در تقابل با دین قرار میگیرد و ایدئولوژی نوینی را به نام ملّـیگرایـی مطـرح
میسازد و از نظر اسلامگرایان ملّت در این معنا مفهـومی ایسـتا و محـدود اسـت و بـا امـت کـه،
مفهومی پویا و جهان شمول است، در تضاد قـرار مـیگیـرد، بـه عبـارتی دیگـر ملـت بـر پایـهی
وفاداری ملّی است و امت بر پایهی وفاداری دینی و دو مفهوم متقابل را شکل میدهد.
ت( بعد مثبت و منفی ملّیگرایی از دید اسلام
پیش از بیان وجوه مثبت و منفی از ملّیگرایـی در دیـدگاه اسـلام؛ تبیـین خلاصـهای از رابطـهی
ملّیگرایی و اسلام لازم بهنظر میرسد. ملّیگرایی و به تعبیر عربی»الوطنیه«؛ یعنـی مـیهندوسـتی
نه تنها در اسلام مذموم نیست بلکه مورد سفارش نیز واقع شده اسـت. امـا ملّـیگرایـی بـه معنـی
210فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
»القومیه« یعنی گرایش شدید به نژادپرستی با معنای وطندوستی و وطـنپرسـتی متفـاوت اسـت.
یکی از اندیشمندان مسلمان پیرامون مسائل اسلام و ملیت میگوید:
»اسلام نه تنها ملّتهای کنونی را نفی نمیکند، بلکه آنـان را مـورد شناسـایی قـرار مـیدهـد و بـر
همین اساس نیز نظریهی خود را بنا مینهد. تحقق این نظریه با یک شیوهی علمی صحیح مبتنـی بـر دو
رکن است: توجه به اندیشهی دیگران و گزینش صحیح؛ )همانا گرامیترین شما نزد خدا، بـاتقواترین
شماست(. منظور از ارزشها، معیارهایی است که بهوسیلهی آن میتوان انسانها را مورد ارزیابی قـرار
داد و نوعی تقدم و برتری در بین آنها ایجاد نمود. در زندگی اجتماعی نیز بسیاری چیزهـا هسـت کـه
ما را به سوی برابری سوق میدهد، امـا معیـاری کـه در اسـلام اسـاس ارزشهـا را تشـکیل مـیدهـد،
تقواسـت« )غرویـان و همکـاران، .(109 : 1380بنـابراین بـر ایـن اسـاس مـیتـوان گفـت اسـلام جـاییکـه
ملّیگرایی عاملی برای برتری ملتّی بر ملّت دیگر را فراهم کند با آن به مخالفت بر میخیـزد، چنانچـه
در نقض این برتری نیز مفهوم انترناسیونالیسم را جایگزین مفهوم ناسیونالیسم میکند.
اما در رابطه با مبحث وجوه منفی و مثبت ملّیگرایی در دیدگاه اسلامی، عـدهای همچـون شـهید
مطّهری معتقد است؛ ناسیونالیسم بر عواطف و احساسات قومی و ملّی متّکی است و نه عقـل و منطـق.
لیکن ناسیونالیسم را نباید بهطور کلی محکوم کرد، ناسیونالیسم اگـر تنهـا جنبـهی مثبـت داشـته باشـد؛
یعنی موجب همبستگی بیشتر و روابط حسنهی بیشتر و احسان و خدمت بیشتر بـه کسـانی کـه بـا آنهـا
زندگی مشترک داریم بشود، ضد عقل و منطق نیست و از نظر اسلام مـذموم نمـیباشـد. بلکـه اسـلام
برای کسانی که طبعاً حقوق بیشتری دارند، از قبیل همسایگان و خویشاوندان، حقوق قانونی زیـادتری
قائل است. ناسیونالیسم آنگاه عقلاً محکوم است که جنبهی منفـی بـه خـود مـیگیـرد؛ یعنـی افـراد را
تحت عنوان ملیتهای مختف از یکـدیگر جـدا مـیکنـد و روابـط خصـمانهای میـان آنهـا بـه وجـود
میآورد و حقوق واقعی دیگران را نادیده میگیرد )ابراهیمیان، .(20 : 1385بهطور کلی مناقشـهی اسـلام
با ملّیگرایی احساسی نژادی، به این دلیل است که ملّیگرایـی بـهمثابـه یـک سلسـله اصـول مقطعـی،
مربوط به وضعیت و نیازمندیهای گروهی خاص از انسانهاست و اسـلام بـه منزلـهی پیـامی ابـدی و
جهانی است که برتری پیروان خود را با تقواترین آنها میداند)عنایت، .(1380:199
ث( ترجیحات اندیشهی اسلامی در مفاهیم ناسیونالیسم
در ادامه میتوان گفت که اختلاف در رابطه با سازگاری اسلام و ناسیونالیسـم، پژوهشـگران را بـه دو
گروه مخالف تقسیم کرده است: گروه اول فرض را بر این می گذارنـد کـه اسـلام و ناسیونالیسـم، در
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 211
منشأ الهام متفاوت، و تقریباً براساس تعریف متناقض هستند. به باور آنها اسلام یک دین جهـانی اسـت
و بنابراین نمیتواند با ایدئولوژی مبتنی بر دولت - ملت سازگار باشـد ) (Ghayasuaddin, 1986:79امـا از
سوی دیگر، گروه دوم بر این باورند که این دو در کنارهم و سازگار هستند. اسـتدلال اساسـی گـروه
اول مبتنی بر این فرض رایج است که دین از دولت، در اسـلام جـدایی ناپـذیر اسـت. بسـیاری از ایـن
فرض نتیجهگیری میکنند که مؤمنان باید متحد باشند، و به این ترتیـب نـه توجیـه و مشـروعیتی بـرای
ایدهی دولت- ملت وجود ندارد. آنها بر این باور هسـتند کـه مسـلمانان، همگـی در نظـر خداونـد بـه
عنوان بخشی از امت، مساوی هستند. اعضای گروه دوم پایه ی استدلال خـود را بـر یکـی از دو دلیـل
زیر بنا میکنند: دلیل اول- اینکه اسلام از منشأ، بر پایهی یک ملّت خاص استوار بـود. اسـتدلال آنهـا
بر پایهی این آیهی قرآنی است که بیان میکند که خدا مردم را بـه اقـوام و ملـل مختلـف، بـه منظـور
شناخت بهتر یکدیگر تقسیم کرده است. دلیل دوم- این است که اسلام همـواره دینـی انعطـاف پـذیر
بوده است و همیشه تحمل سنّتهای مختلف را داشته است. چنانچه جیمز پیسکاتوری، معتقـد اسـت؛
نظریهی متعادل و کلاسیک پلورالیسم ارضی)به عبـارتی نظریـهی جهـان وطنـی( در ایـن اصـل مـورد
قبول است ) .(Piscatori, 1986 :40-75همانگونه که غزالی و ابنتیمیه هم در بررسـیهـای خـود، نظـم
اسلامی را کـه در آن واقعیـت تقسـیم و مراکـز متعـدد قـدرت را در خـود گنجانیـده اسـت، در نظـر
داشتهاند.
در اینجا پس از ذکر عواملی زیر مجموعه و در ارتباط با ملّیگرایی و ارتبـاط آن بـا اسـلام
میتوان گفت در اسلام و اندیشههای سیاسی اسلامی ملّیگرایی صرف مورد تأکید نیسـت زیـرا
با عقاید اسلامی در تضاد قرار میگیرد و در اندیشـههـای اسـلامی تـرجیح بـر ایـن اسـت کـه از
مفهوم امت بهجای ملّیگرایی و ملّت که آرمان سیاسی اسلام است و همچنین از انترناسیونالیسم
بهجای ناسیونالیسم استفاده شود. بنابراین به توصیف این مطلب میپردازیم:
-1امت به جای ملّت
در نظام سیاسی اسلام به جای واژه ی ملّت، امت آمده است و به جامعـه ی مسـلمانان کـه تحـت
حکومت اسلامی هستند امت گفته میشود، به طوری که تنها عامـل عضـویت و تابعیـت در آن
اسلام است و شرایط شکل دهندهی ملیت و ملّیگرایی در امت اسلامی نقشی ندارد. با بیان ایـن
تفاوتها بین ملّیگرایی و مبانی و بنیادهای اسلامی میتوان گفت اسلام به انسان یک جهانبینی
بر اساس محور توحید میدهد و فرهنگ بشری را پایهگذاری میکند که انحصار به هیچ ملّت و
212فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
یا هیچ گروهی ندارد. این فرهنـگ اسـلامی همـهی انسـانهـا را در بـر مـیگیـرد و در جامعـهی
ایدهآل اسلامی به نام " امت " محقق میشود. از نظر اسلامگرایان، اسلام به عنوان دینـی جهـان
شمول و الهی به جامعهی اسلامی اهمیت فوقالعادهای داده و تحقق اهداف خود را در جامعـهی
مطلوب و آرمانی مورد نظرش" امت " ممکن می داند. امت اسلامی اندیشه و ایدهای اسـت کـه
در مقابل تفکرات انحصارطلبانهای همچون ملّیگرایی قرار دارد و اسلام جامعهی خود را تحـت
عنوان جامعهی انسانی اسلام یا امت اسلامی عرضه میدارد )بابایی زارچ، .(124-123 :1383
حال با توجه به یک دید کلی از عقاید اسلامگرایانه راجع بـه ملّـت و ملّـیگرایـی مـیتـوان 

گفت که اسلام بهجای تأکید بر ایدئولوژی مانند ناسیونالیسم، که به گفتهی اسلام باعث تفرقه و
جدایی افراد انسانی میشود، ترجیح میدهـد برداشـتی انترناسیونالیسـتی بـر باورهـای اسـلامی را
شکل دهد.
-2انترناسیونالیسم به جای ناسیونالیسم
انترناسیونالیسم در نقطهی مقابل ملّیگرایی، برای انسانها ملیت خاصی وسیعتر و بالاتر از آنچـه
در ملّیگرایی مطرح است در نظر میگیرد. بهطوری که خود را در چـارچوب معیارهـای تنـگ
نظرانهی ملّیگرایی، کـه ارزشـی بـالاتر از منـافع ملّـی و قـومی نمـیشناسـد، گرفتـار نمـیکنـد.
انترناسیونالیسم بر خلاف ملّیگرایی، گرایش به مصالح فوقملّی با معیارهای برتر دارد )غرویـان و
همکاران، .(107 : 1380همانگونه که مطرح گردیـد، نقطـهی مقابـل ناسیونالیسـم، انترناسیونالیسـم
است که به قضایا با مقیاسـی جهـانی مـینگـرد و احساسـات ناسیونالیسـتی را محکـوم مـیکنـد.
همچنین »آشوری« در کتاب »مکتبهای سیاسی« معتقد است که انتر ناسیونالیسم عبـارت اسـت
از اعتقاد به اینکه حد اعلای همکاری امکانپذیر بین ملّتهـا متضـمن خیـر و سـعادت و تثبیـت
صلح عمومی عالم است.
انترناسیونالیسم، معمولاً » بشریت « را به عنوان یک ایدئولوژی میشناسد و لـذا معتقـد اسـت
که بشریت مافوق دیـن و مـذهب و ملّـت قـرار دارد. البتـه در اینجـا لازم بـه ذکـر اسـت کـه در
اندیشهی اسلامی، انترناسیونالیسم مورد اعتقاد اسلام چیزی جز انترناسیونالیسم الحادی و لائیـک
است. زیرا انترناسیونالیستها که به اصالت بشریت، منهای آب و خـاک و دیـن و مـذهب بـاور
دارند و هر پیرایهای را که موجب پراکندگی خاندان بشری میشود نفی میکنند؛ بیان مـیکننـد
که اسلامگرایان به جای ناسیونالیسم، »دین« را نشاندهاند )بابایی زارچ، .(94 :1383بنابراین در واقـع
تعامل و تقابل ملیگرایی و اسلامگرایی در ایران پس از انقلاب اسلامی 213
انترناسیونالیسم اسلامی مورد نظر اندیشههای اسلامی است. ولی در ارتباط با مشترکبودن عقاید
اسلامی با انترناسیونالیسم و ضدیت آن با ناسیونالیسم باید گفت که اسلام تمام جامعهی بشری را
یک خانواده میداند و رسالت خود را محدود به قوم و ملّتی خاص نمیداند. بنـابراین جامعـهای
که بر پایهی جهانبینی اسلامی بر پا میشود علاوه بر آنکه به نوسازی و آرایش معنوی و مـادی
خود میپردازد، خود را حامل رسالت جهانی میداند )حجتی کرمانی، .(92 :1384
-3انترناسیونالیسم اسلامی
در رابطه با مبحث انترناسیونالیسم اسلامی متذکر میگردیم که به اعتقاد شهید مطّهری، نقطـهی مقابـل
ناسیونالیسم، » انترناسیونالیسم « است که قضایا را با مقیاس جهانی مینگرد و احساسـات ناسیونالیسـتی
را محکوم میکند. در اینجا این بحث مطرح میشود که؛ در دین اسلام ملیـت و قومیـت بـه معنـایی
که امروز میان مردم مصطلح است، هیچ اعتباری نـدارد و بلکـه ایـن دیـن بـه همـهی ملـتهـا و اقـوام
مختلف جهان با یک چشم نگاه میکند و از آغـاز نیـز دعـوت اسـلامی بـه ملّـت و قـوم مخصوصـی
اختصاص نداشته است بلکـه ایـن دیـن همیشـه مـیکوشـیده اسـت کـه بـه وسـایل مختلـف ریشـهی
ملّتپرستی و تفاخر قومی را از بیخ و بن برکند. در اینجا لازم است دو مورد را برای روشـنتـر شـدن
بحث عنوان کرد: اول اینکه اسلام از آغاز ظهـور خـود » داعیـهی جهـانی « داشـته اسـت. دوم اینکـه
مقیاسهای اسلامی » مقیاسهای جهانی « است نه قومی و ملّی و نژادی )ابراهیمیان، .(23 : 1385
لیکن در ادامه میتوان گفت که بهطور کلی با بیان این مطلب که اسلام، مکتب ملّـىگرایـى
را رد کرده و با اصول و مبانى آن، مخالف است، ممکن اسـت تصـور شـود کـه انسـان مسـلمان
نباید هیچ احساسى درباره ی قـوم و ملّیـت خـود داشـته باشـد و بـه افـرادى کـه در ملیـت، بـا او
مشترکند، مانند بیگانگان بنگرد و از هرگونه مهرورزى به آنان خوددارى کند. در حالى که ایـن
دیدگاه نیز درست نیست و نوعى تفریط در برابر دیدگاه افراطى ملّىگرایـان اسـت. همـانگونـه
که گذشت، انسان به گروه و سرزمین خود، احساس وابستگى دارد و این امـر، ً تقریبـاغریـزى و
طبیعى است. از اینرو، مخالفت مطلق و صد درصد با آن کار درستى نیست. اسلام نیز، که دینى
موافق با فطرت انسان هاست، این غریزه را به شکل مطلق، انکار نکرده، بلکه نـوع افراطـى آن را
که همان ناسیونالیسم باشد، رد مىکند، ولى اگر این احساسات، به همان صورت ساده و طبیعـى
خود باشند، نه تنها آنها را رد نمىکند، بلکه امرى پسندیده به حسـاب مـیآورد. بـه طـور کلـى،
اندیشههاى ناسیونالیستى ممکن است به سه صورت زیر در اجتماع بروز کنند:
214فصلنامه پژوهشهای راهبردی سیاست، سال دوم، شماره ،5تابستان 92
* وسیلهاى براى امتیازات قانونى؛
* وسیلهاى براى تفاخر و اشرافىگرى؛
* به صورت احساسات و عواطف مثبت، بدون اینکه مزاحمتى با حقوق دیگران داشته باشد.
اسلام دو صورت اول را رد مىکند و با آنها به مبارزه بر مىخیزد، ولى صورت سوم را تأیید
کرده، آن را براى جامعهی انسانى مفید مىداند. ملّـیگرایـی یـک هویـت جمعـى اسـت کـه بـا
برخوردارى از آن، هر کشور مى تواند از همه امکانات خود، براى پیشـرفت و موفقیـت اسـتفاده
کند. اگر این احساس هویت جمعى وجود نداشته باشد، بسیارى از موفقیت ها براى آنها حاصـل
نخواهد شد؛ یعنى پارهاى از موفقیتها در یک کشور، جز با احسـاس هویـت جمعـى بـهدسـت
نخواهد آمد. افزون بـر ایـن، در مبـارزات اسـتقلالطلبانـهی مـردم بسـیارى از کشـورهاى تحـت
سلطهی استعمارگران، که مؤفق به بیرون راندن سلطه طلبان از سرزمین خود و رسیدن به استقلال
سیاسى شدند، ملّىگرایى معتدل، درایجاد وحدت و همبستگى بین اقشار مردم، نقـش مفیـدى را
بازى کرد. اگرچه بیشتر این احساسات معتدل، به سوى افراط کشیده شده، پیروزىهاى به دست
آمده را دوباره به شکست و عقب گرد تبدیل کرده است، ولى وقتى حالت اعتدال خود را حفظ
کند، قدرتى خواهد بود براى تحول سالم و ارزشمند )شیخ شعاعى، .(1387
نتیجهگیری
شاید بتوان گفت که بهطور کلی امروزه بحث پیرامون دو ایدئولوژی متفاوت همچون
اسلامگرایی و ناسیونالیسم، از منازعات بین سنّت و مدرنیته در فرایند مدرنیزاسیون از یکسو و در
فرایند جهانیشدن از سوی دیگر، سر برآورده است. بهطور خلاصه میتوان گفت که اسلام و
اسلامگرایی بهطور کلّی با ملّیگرایی مخالف نیست ولی یکسری باورها و آموزههای اسلامی به
خاطر دینیبودن آن در تقابل با آموزههای ملّیگرایی و ناسیونالیستی که صبغهی دنیوی و وطنی
دارند قرار میگیرد، اما اسلام معتقد است که ملّیگرایی اگر وطندوستی و وفاداری نسبت به
میهن خود است، میتواند جنبهی مثبتی از ملّیگرایی باشد که تضادی با اسلامگرایی ندارد، ولی
اگر ملّیگرایی صرفاً تأکید بر وحدت انسانها بر پایهی نژاد و ملیت خود و جدایی سایر ملتها و
ایجاد تفرقه باشد میتواند بعدی منفی از ملّیگرایی محسوب گردد و با آن به مخالفت برمیخیزد.
در کل اسلامگرایان برای حل کردن این مشکل بین عقاید اسلامگرایی و ملّیگرایی به تغییر و
جابهجایی دو مفهوم: -1امت به جای ملت و -2انترناسیونالیسم به جای ناسیونالیسم یا ملّیگرایی

اشاره میکنند. در کشورهای اسلامی، ناسیونالیسم یا ملّیگرایی همواره به عنوان رقیبی برای
اندیشههای اسلامگرایانه و مبتنی بر وحدت امت اسلامی بوده است. در ایدئولوژی اسلامی آنچه
که مبنای ارزش سنجی قرار میگیرد تقوای الهی و پرواپیشگی است. قرآن کریم بهواسطهی این
آیه که »وجعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عند االله اتقیکم« صراحتاً به نفی مفاخرات
قومی و قبیلهای و ملّی میپردازد و تنها معیار کرامت انسانی را تقوای الهی معرفی میکند.
در ادامه میتوان گفـت کـه اسـلام و آمـوزههـای اسـلامی و همچنـین اندیشـمندان اسـلامی
همچون »شهید مطّهری« ملّیگرایی را دارای دو جنبهی مثبـت و منفـی مـیداننـد و بـیتوجـه بـه
تأکید بر ملّیگرایی صرف، معتقد هستند که اگـر ملّـیگرایـی عـاملی باشـد بـرای همبسـتگی بـا
کسانی که با آنها زندگی مشترک داریم، با اسلام منافاتی ندارد، در غیر اینصـورت غیرعاقلانـه
و مذموم است در حالیکه میدانیم مهمتـرین عامـل، همیشـه در ملّـیگرایـی تأکیـد و توجـه بـه
عنصر ملّیت و عواملی همچون زبان، نژاد، آداب و سنن و غیره است و به دنبـال همـین مـوارد و دفاع از همین عوامل بوده که بعضی کشورها و ملـل بـه ایـن فکـر افتادنـد کـه خـود و پیشـینه و
فرهنگ خود را از سـلطه و اسـتعمار و نـابودی نجـات دهنـد. ولـی از آنجـایی کـه مهـمتـرین و
اصلیترین عامل در اسلام، وحدت بین اقوام و ملل مختلف است، عوامل ذکر شده نمیتواند در
اندیشههای اسلامی به طور صرف مورد قبول واقع شود و در تقابل با ملّیگرایی قرار میگیرد.
البته این نکته ناگفته نماند که مذهب هیچگاه با ملّیگرایی تضادی پیدا نمیکند؛ زیرا همیشه
دین و مذهب به عنوان عاملی آرامشبخش و تسکین دهنده برای ملّتها بوده و در پس عقاید و
باورهای ملل مختلف همیشه اعتقاد و باور به ادیان وجود داشـته اسـت، امـا بـه نظـر مـیرسـد از
زمانی که بیشتر مسائل در جهان تحت تأثیر عوامل سیاسی قرار گرفتند مشکل سـاز شـده اسـت.
بهگونهای که ملّیگرایی به عنوان ایدئولوژی مطرح میشود که در آن ملّت دیگر نـه بـه مفهـوم
سادهی خود، بلکه به واژهای در ارتباط با دولت- ملت و سیاسی شده؛ اطلاق میگردد، همچنین
اسلامگرایی بهگونهای به اسلام سیاسی تعبیر شده است. در حالیکه ملّیگرایی بهتنهایی با دیـن
و مذهب تقابلی نمییابد با تأکید اسلامگرایی بر وحـدت تمـام ملـل و جهـانشـمولی آن دچـار
تضاد میشود. به نظر میرسد چون اسلام دینی، بـرای همـهی بشـریت اسـت و رسـالت خـود را
هدایت جهانی تمام ملل میداند با آموزههای ملّیگرایی، آنهم ملّیگرایـی ضـد لیبرالـی دچـار
تضاد میشود. در حالیکه اگر اسلام تنها دینی برای یک ملیت خاص )به طور مثال ایرانی بـود(
در ایـنصـورت دیگـر بـا ناسیونالیسـم و یـا ملّــیگرایـی تقابـل نمــییافـت. زیـرا از نظـر اسـلام،
ناسیونالیسم با وجود داشتن جنبهی مثبت در آغاز راه خود؛ یعنـی علاقـه بـه گذشـته و پیشـینه یملّـی، بـا رشـد خـود در مراحـل بعـدی، ایـن جنبـهی مثبـت خـود را از دسـت داده و بـه عـاملی
ضدلیبرالی و استعماری تبدیل میشود. بنابراین ممکـن اسـت ایـن جریـان فکـری )ملّـیگرایـی( به تنهایی برای هر کشوری مفید باشد، ولی در کشوری که دینی مانند اسلام )که آموزههـای آن
معتقد به محدود نشدن در یک ملّیت است( نمیتواند مفید باشد پـس بـهگونـهای در چـالش بـا
یکدیگر قرار میگیرند

ابراهیمیان، حجت االله، ) ،(1385اسلام و ایران – برگرفته از کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران
،تهران، کانون اندیشهی جوان.
- بابایی زارچ، علی محمد، ) ،(1383امت و ملت در اندیشه ی امام خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب
اسلامی.
- بهروزلک، غلامرضا، )» ،(1386اسلام سیاسی و اسلام گرایی معاصر«، هفته نامهی پگاه حوزه، شماره
.210
- بهزادی، حمید، ) ،(1354ناسیونالیزم، تهران، کتابخانهی مجلس شورای اسلامی.
- بصیرتمنش، حمید، ) ، (1375علما و رژیم رضا شاه : نظری بر عملکرد سیاسی - فرهنگی روحانیون
در سالهای ش ،1320-1305مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی )ره(، مؤسسه چاپ و نشر عروج.
- حجتیکرمانی، محمدجواد، ) ،(1384ملّی گرایی و نهضت آزادی ملل اسلامی، تهران ،انتشارات
اطلاعات.
- خدوری، مجید، ) ،(1376گرایشهای سیاسی در جهان عرب، ترجمهی عبدالرحمان عالم، تهران،
دفتر مطالعات سیاسی وزارت خارجه.
- خلیجی اسکوئی، محسن؛ ارسطو، عبدالکریم، )» ،(1388ملیگرایی و وحدت اسلامی، تعامل یا
تقابل؟ «، فصلنامه مطالعات ملی، سال دهم، شماره .4
- داوریاردکانی، رضا، ) ،(1364ناسیونالیسم، حاکمیت ملّی و استقلال، نشر پرسش.
- سازگار، محمدمحسن، ) »،(1381اسلام گرایی«، مجلهی بازتاب اندیشه، شماره .28
- شیخ شعاعى، محمد على، ) ،(1387ناسیونالیسم از دیدگاه اسلام، قم، دفتر عقل.
- صحیفهی امام، ج ا،5سال انتشار، دفتر تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، مؤسسهی چاپ و نشر
عروج.
- عطائالطائی، نجاح، ) ،(1369سیر اندیشه ملّی گرایی، ترجمه عقیقی بخشایشی، نشر سازمان تبلیغات
اسلامی.
- عنایت، حمید، ) ،(1380اندیشهی سیاسی در اسلام معاصر، تهران، انتشارات خوارزمی.
- غرویان، محسن - قوامیان، شاکر، ) »،(1380ملّیگرایی )ناسیونالیسم( از دیدگاه اسلام«، مجلهی
معرفت، شماره .