روابط بین الملل
سجاد صادقی
چکیده
علیرغم اینکه جامعه دانشگاهی روابط بینالملل در دهههای اخیر تلاش کرده تا بدون حذف، تغییر بنیادی و با تکیه بر رویکرد «روابط بینالملل جهانی» بر وسعت دید نظریهپردازی جریان اصلی بیفزاید، به موازات شاهد تلاش نظریهپردازان ملیگرا برای ایجاد نظریات بومی هستیم که با قدرت گرفتن جریان فکری- حاکمیتی «خودیاریگرا» ...
بیشتر
علیرغم اینکه جامعه دانشگاهی روابط بینالملل در دهههای اخیر تلاش کرده تا بدون حذف، تغییر بنیادی و با تکیه بر رویکرد «روابط بینالملل جهانی» بر وسعت دید نظریهپردازی جریان اصلی بیفزاید، به موازات شاهد تلاش نظریهپردازان ملیگرا برای ایجاد نظریات بومی هستیم که با قدرت گرفتن جریان فکری- حاکمیتی «خودیاریگرا» این روند تشدید شده است؛ اما نظریهپردازی بومی تا امروز موفق به کسب جایگاه و هویت دانشگاهی مستقل نشده و مورد استقبال پژوهشگران قرار نگرفته است که این عدم شکلگیری را برخی به عملکرد جریان اصلی روابط بینالملل نسبت میدهند. در جریان اصلی نیز برخی نقش روابط بینالملل امریکایی را پررنگتر دیده و بر تاثیرگذاری عمیق امریکا در فرآیند نظریهپردازی تاکید دارند. مبنای این استدلال، پذیرش نقش «چیرهطلبانه بینالمللی» امریکا میباشد که موجب تولید و مدیریت وقایع بینالمللی متعدد دانسته شده که در نهایت برای پژوهشگران بومیگرا نیز چارهای جز انتخاب مسائل و تحلیل از منظر تاثیرگذاری عمیق سیاست خارجی امریکا باقی نگذاشته است. در اینجا بحث روند مشروعیتیابی از طریق امکان اجرایی شدن نظریات، موضوع مهمی است که «سندروم کیسینجر» را در اندیشمندان غیرامریکایی تشدید مینماید. در این پژوهش 500 مقاله علمی- پژوهشی از میان مقالههای منتشر شده در سالهای 1398، 1399 و 1400 مجلات علمی- پژوهشی روابط بینالملل ایران مورد بررسی و تاثیرگذاری امریکا بر ادبیات روابط بینالملل ایرانی مورد واکاوی قرار گرفته است.
علی آدمی؛ الهام کشاورز مقدم
دوره 5، شماره 16 ، خرداد 1395، ، صفحه 121-141
چکیده
تا چند دهۀ اخیر دولتها بر سر مسائلی همچون تواناییهای نظامی، توسعهطلبی ارضی، نظامهای اقتصادی و نحوة مدیریت منازعات و مناقشات در کشمکش بودند. درحالیکه فرهنگ نیز میتوانست بر روی کنش و رفتارهای بینالمللی دولتها در عرصۀ بینالمللی اثرگذار باشد اما به دلیل سیطرة دیدگاه رئالیستی در روابط بینالملل، این امر مغفول ماند و به حاشیه رانده ...
بیشتر
تا چند دهۀ اخیر دولتها بر سر مسائلی همچون تواناییهای نظامی، توسعهطلبی ارضی، نظامهای اقتصادی و نحوة مدیریت منازعات و مناقشات در کشمکش بودند. درحالیکه فرهنگ نیز میتوانست بر روی کنش و رفتارهای بینالمللی دولتها در عرصۀ بینالمللی اثرگذار باشد اما به دلیل سیطرة دیدگاه رئالیستی در روابط بینالملل، این امر مغفول ماند و به حاشیه رانده شد. از سوی دیگر پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی وزن نیروهای منطقهای را افزایش داد. در ذیل چتر رویارویی دو ابرقدرت، بهطور فزایندهای روند منطقهگرایی توسط اروپا آغاز شد. سیاستمداران متوجه شدند که دیگر یک کشور نمیتواند بهتنهایی در معادلات قدرت جهانی جایگاهی پیدا کند. به همین علت، در دوران پس از جنگ سرد منطقهگرایی سامانبخش امور جهانی شد. در واقع فرهنگ مشترک در میان انسانهای یک منطقه، راه را برای همگرایی و همکاری دولتها گشود. تسری همکاری از موضوعات فرهنگی، ارزشی و تمدنی به موضوعات اقتصادی و نهایتاً سیاسی، همگرایی دولتها را امکانپذیرتر کرده است. ازاینرو، تأثیر عامل فرهنگ در ساخت روحیۀ همگرایی و هویت مشترک در انسانهای یک منطقه موجب شکلگیری فصل نوینی از ژئوکالچرها شده است