فرشاد رومی؛ احسان کاظمی
چکیده
بشر با یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ معاصر روبرو است. شیوع بیماری عالمگیر کرونا پیامدهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شگرفی داشته و در حال تغییر فرهنگ و رفتار فردی و جمعی انسانهاست. در پاسخ به این پرسش که شیوع ویروس کرونا بر سیاست داخلی و مناسبات بینالمللی چه تاثیری خواهد گذاشت؟ نگارندگان معتقدند که در دورۀ پساکرونا، جهان شاهد ...
بیشتر
بشر با یکی از بزرگترین رویدادهای تاریخ معاصر روبرو است. شیوع بیماری عالمگیر کرونا پیامدهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی شگرفی داشته و در حال تغییر فرهنگ و رفتار فردی و جمعی انسانهاست. در پاسخ به این پرسش که شیوع ویروس کرونا بر سیاست داخلی و مناسبات بینالمللی چه تاثیری خواهد گذاشت؟ نگارندگان معتقدند که در دورۀ پساکرونا، جهان شاهد التهاب ملیگرایی و تقویت نقش دولت در ادارۀ جامعه و تبدیل شدن حوزه سلامت و بهداشت عمومی به یک موضوع امنیت ملی خواهد بود. در عرصۀ خارجی، دولتها برای حفظ جان شهروندانشان با محدود کردن گردش آزاد افراد و کالاها و سختتر کردن سیاستهای مهاجرتی و محافظت از مرزها از روند جهانی شدن عقبنشینی خواهند کرد. یافتههای پژوهش حاکی از تغییر ماهیت تهدیدات در قرن 21 است. نابرابری در ساختارهای اقتصادی و اجتماعی و فقدان مراقبتهای بهداشتی میتواند امنیت داخلی دولتها را با چالش روبرو سازد. همچنین، ویروس کرونا ضربۀ جدی بر جهانیسازی اقتصادی که شیوع تهدیدات را تسریع میکند وارد ساخته و به ما یادآور میشود که سیاستهای جهانی برخلاف آموزههای نئولیبرالیسم و دولت حداقلی باید اصلاح شود. چارچوب نظری پژوهش، «واقعگرایی» و روش پژوهش تحلیلی – توصیفی و جمعآوری دادهها از طریق مطالعات کتابخانهای و اسنادی است.
سید محسن آل غفور؛ فرشاد رومی؛ احسان کاظمی
چکیده
هدف از این مقاله ارائه چهارچوبی تئوریک برای فهم سیاست خارجی کشورها (ایران) است. روشی که نگارندگان به واسطه آن در پی فهم و چگونگی ساختار سیاستهای خارجی کشورها هستند، «روش پدیدارشناسی» میباشد. این نوشتار قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که؛ «بر اساس رویکرد پدیدارشناسی؛ منطق حاکم بر سیاستِ خارجی دولتها، چگونه قابل درک میشود ...
بیشتر
هدف از این مقاله ارائه چهارچوبی تئوریک برای فهم سیاست خارجی کشورها (ایران) است. روشی که نگارندگان به واسطه آن در پی فهم و چگونگی ساختار سیاستهای خارجی کشورها هستند، «روش پدیدارشناسی» میباشد. این نوشتار قصد دارد به این پرسش پاسخ دهد که؛ «بر اساس رویکرد پدیدارشناسی؛ منطق حاکم بر سیاستِ خارجی دولتها، چگونه قابل درک میشود و چگونه شکل میگیرد؟». فرضیه پژوهش بر این مبناست که «پدیدارشناسی با تعلیق و اپوخۀ روایتهای مسلط و آغشته به «قصدیت» از سیاست خارجی، میتواند در فهم ما از سیاست خارجی کشورها یاریرسان باشد. به بیان دیگر پدیدارشناسی از مفاهیم علمی که برای درک پدیدارهای سیاسی برساخته میشوند، گذر میکند و با خودِ «واقعیت» و «هستی» پدیدارها مواجه میشود.» نتیجه مقاله از این قرار است که روش پدیدارشناسی علاوه بر دارا بودن مزایای سایر رویکردها و روششناسیهای رایج در فهم سیاست خارجی، میتواند ابزارها و مفاهیم تحلیلیِ متفاوتی از قبیلِ «اگو استعلایی»، «زیست جهان» و «بینالاذهانیت» برای فهم سیاست خارجی کشورها در اختیار ما قرار دهد. در کنار این مفاهیم، پدیدارشناسی از عنصر مهم «قدرت» غافل نیست و به نقش آن در چگونگی شکلگیری سیاست خارجی دولت امعان نظر نشان میدهد.